کلمه جو
صفحه اصلی

زورازمایی

فارسی به انگلیسی

exercise of bodily strength, measuring ones strength, tug of war, bout

فارسی به عربی

مباراة

مترادف و متضاد

match (اسم)
تطابق، تطبیق، حریف، جفت، نظیر، همسر، لنگه، مسابقه، همتا، ازدواج، کبریت، چوب کبریت، حریف کسی بودن، زور ازمایی

swordplay (اسم)
مبارزه، زور ازمایی، فن شمشیر بازی، سخمه زنی

فرهنگ فارسی

( زور آزمایی ) ۱ - نشان دادن زور و نیرو دست و پنجه نرم کردن . ۲ - پهلوانی .

فرهنگ معین

( زورآزمایی ) (زِ ) (حامص . ) دست و پنجه نرم کردن .

لغت نامه دهخدا

( زورآزمایی ) زورآزمایی. [ زْ / زِ ] ( حامص مرکب ) نشان دادن زور و نیرو. دست و پنجه نرم کردن. پهلوانی. ( فرهنگ فارسی معین ). زورورزی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
چو زورآوری خودنمایی کند
بر افتاده زورآزمایی کند.
سعدی ( بوستان ).
تو با این مردی وزورآزمایی
همی ترسم که از زن کمتر آیی.
سعدی.
دو جا غیرت کند زورآزمایی
چنان گیرد کزو نبود رهایی.
وحشی.
رجوع به زورآزما شود.

فرهنگ عمید

( زورآزمایی ) ۱. سنجیدن یا نشان دادن زور و قوۀ خود.
۲. آزمودن زور و قوۀ یکدیگر با کشتی گرفتن و دست و پنجه نرم کردن.

پیشنهاد کاربران

پهلوانی، نیرومندی.


دست و پنجه نرم کردن

مسابقات پهلوانی
نشان دادن زور و قدرت


قدرت نمایی زور زدن اثبات

نشان دادن زور


کلمات دیگر: