کلمه جو
صفحه اصلی

زندگی کردن

فارسی به انگلیسی

breathe, dwell, inhabit, reside, room, to live

to live


breathe, dwell, inhabit, reside, room


فارسی به عربی

بشکل مباشر , عادة

مترادف و متضاد

habit (فعل)
ساکن شدن، اراستن، جامه پوشیدن، زندگی کردن

live (فعل)
زیستن، سکون کردن، منزل کردن، زندگی کردن، زنده بودن

جدول کلمات

زیستن, زی

پیشنهاد کاربران

Life میشه زندگی کردن که همان مخفف lives که میشه life

بسربردن

خیلی خوبه

To live : زندگی کردن

زیستن

زیستن ( زیست، زی ) : او می زیَد

زیدن ( زید، زیو ) : من می زیوم
مانند I live ، Я Живу
( بن اکنون زیو در فارسی میانه کاربرد داشته است )


کلمات دیگر: