زودشکن
فارسی به انگلیسی
brittle, delicate, fragile, frail, frangible, reedy
فارسی به عربی
هش
مترادف و متضاد
ضعیف، نازک، بی اساس، لطیف، شکستنی، شکننده، ترد، زودشکن، باریک
شکننده، ترد، بی دوام، زودشکن
فرهنگ فارسی
ترد خربق سیاه زود شکن باشد
لغت نامه دهخدا
زودشکن. [ ش ِ ک َ ] ( نف مرکب ) ترد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : خربق سیاه... زودشکن باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت ایضاً ). بوره ارمنی بهتر باشد...متخلخل و زودشکن و سپید و یا گلگون بود. ( ایضاً ).
پیشنهاد کاربران
ترد
کلمات دیگر: