کلمه جو
صفحه اصلی

زندانبان

فارسی به انگلیسی

gaoler or jailer, jailor, turnkey, keeper, wardress

jailer, jailor, turnkey


فارسی به عربی

حارس

مترادف و متضاد

concierge (اسم)
دربان، مستخدم، نگهدار یا حافظ، زندانبان، قلعه بان

turnkey (اسم)
زندانبان، دستگاه انحراف سنج زاویه، کلیددار زندان

warder (اسم)
زندانبان، عصا یا گرز، نگهبان دروازهیا قصر

فرهنگ فارسی

نگهبان زندان، مامورنگاهداری اززندانیان
( صفت ) آنکه در محبس مامور نگهبانی محبوسان است نگاهبان زندان .

فرهنگ معین

( ~. ) (ص مر. ) نگهبان زندان .

فرهنگ عمید

نگهبان زندان، مٲمور نگهبانی و نگه داری از زندانیان.

دانشنامه عمومی

زندانبان به کسی گفته می شود که وظیفه حراست، مراقبت و کنترل یک محدودهٔ مشخصی از افرادی را که منجر به اعمال تخلف شده اند و در زندان به سر می برند را بر عهده دارد. طبق آمارهای ارائه شده در حدود ۳ درصد از زندانبان های ایران را زنان تشکیل می دهند

پیشنهاد کاربران

زندانبان
سجان


کلمات دیگر: