مترادف زیادی : اضافی، زاید، فرط، فزونی، کثرت، مازاد، مزید، وفور
متضاد زیادی : کمی
برابر پارسی : بیشی، فراوانی
excess, surplus, extra, surplus, superfluous, spare, too, much, extra
copiousness, excess, excessive, greatness, muchness, over-, overly, redundancy, supererogatory, superfluity, superfluous, supernumerary, surplus, too, up , waste, wealth
اضافی، زاید، فرط، فزونی، کثرت، مازاد، مزید، وفور ≠ کمی
زیادی . [ زَی ْ یا ] (اِخ ) علی بن یحیی الزیادی المصری . رجوع به علی زیادی شود.
زیادی . (اِخ ) احمدبن مسلم الزیادی ، مکنی به ابوجعفر. از امراء لشکرابوالحسن سیمجور. آنگاه که فخرالدوله علی بویه به خراسان آمد و گذر بر بیهق کرد زیادی خدمت ضیافت او رابجای آورد و چون تولکی عاصی شد امیر خراسان ابوالحسن سیمجور زیادی را به جنگ او فرستاد و زیاد آن حصار بگشاد و ابوالحسن سیمجور آن ولایت به وی داد. در سال 364 هَ . ق . ابوجعفر زیادی به زمین غوریان رفت آنجا کفار بودند، ایشان را هزیمت کرد و سبی بسیار بواسطه ٔوی به خراسان رسید. (از تاریخ بیهق صص 129 - 130).
زیادی . (اِخ ) زیادبن احمدبن مسلم الزیادی ، مکنی به ابوالفضل . او فرزند امیر ابوجعفر زیادی و در آخر عهد سامانیان والی بیهق بود و هر کرا از عمال دیوان وفات رسیدی از ترکه ٔ او مالی افزون از آنچه که رسم بود طلب کردی و نیز در بیهق هرکه بمردی از ترکه ٔ او چیزی خواستی اگرچه ورثه ٔ دیگربودندی . و چون نوبت به سلطان محمود رسید آن ظلم برانداخت . ابوالفضل در خدمت امیر ابوعلی سیمجور و امیر ابوالقاسم بود. او را با ایشان بگرفتند و حبس کردند و چون او را پیش سلطان محمود آوردند محمود او را رهاکرد و در آن وقت که سلطان محمود به ولایت کابل رفت تا حق خویش از برادر خویش اسماعیل سبکتکین بستاند امیر زیاد را نیابت خویش داد در امارت خراسان و دارالملک نیشابور به وی سپرد (بسال 388 هَ . ق .) و در این وقت امیر ابوسعید سیمجور قصد نیشابور کرد امیر زیاد او را بگرفت و حبس کرد و فتنه بنشاند. سپس میان حمیدبن مهدی نایب امیر قابوس و زیاد منازعت و جنگ درگرفت .زیاد اسیر شد و به گرگان منتقل گردید و در ذی قعده ٔ 391 در آنجا درگذشت . (از تاریخ بیهق صص 130 - 131).
(یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
بیش