زیبنده بودن
فارسی به انگلیسی
to befit, to be seemly, to be suitable (for), to fit, to become, to suit, to seem beautiful
فارسی به عربی
اصبح
مترادف و متضاد
مناسب بودن، شدن، درخور بودن، برازیدن، امدن به، زیبنده بودن، تحویل یافتن
فرهنگ فارسی
شایسته بودن، سزاوار بودن، برازیدن
جملات نمونه
گدایی زیبنده تو نیست
begging doesn't befit you
کلمات دیگر: