کلمه جو
صفحه اصلی

خط انداختن

فارسی به انگلیسی

groove, score, scotch, scratch, smear, spike

فارسی به عربی

اخدود , فتحة

مترادف و متضاد

groove (فعل)
تن در دادن، شیار دار کردن، خط انداختن

hatch (فعل)
ایجاد کردن، اندیشیدن، تخم گذاشتن، خط انداختن، هاشور زدن، روی تخم نشستن، تخم دادن، جوجه بیرون امدن

rut (فعل)
شیار دار کردن، خط انداختن، مست شهوت شدن، فحل شدن، گشن امدن، شور پیدا کردن


کلمات دیگر: