کلمه جو
صفحه اصلی

زیاده روی


مترادف زیاده روی : افراط، تبذیر، تفریط، اغراق، مبالغه

فارسی به انگلیسی

extravagance, intemperance, aholic _, binge, crapulence, excess, indulgence, overkill, spree, surfeit

extravagance, intemperance


aholic _, binge, crapulence, excess, extravagance, indulgence, intemperance, overkill, spree, surfeit


فارسی به عربی

انغماس , تبذیر , عصبیة

مترادف و متضاد

exceeding (اسم)
زیاده روی، سبقت و پیشی

self-indulgence (اسم)
خوش گذرانی، زیاده روی، افراط

indulgence (اسم)
زیاده روی، افراط

extravagance (اسم)
خیره سری، زیاده روی، افراط، بی اعتدالی، گزافگری

surfeit (اسم)
زیاده روی، امتلاء

immoderation (اسم)
زیاده روی، زیادتی، بی اعتدالی

intemperance (اسم)
زیاده روی، افراط، بی اعتدالی

ultraism (اسم)
زیاده روی، افراط کاری، فراگرایش، از حد گذرانی

افراط، تبذیر، تفریط


اغراق، مبالغه


فرهنگ فارسی

تجاوز از حد افراط : در دادن انعام زیاده روی میکند .

لغت نامه دهخدا

زیاده روی. [ دَ/ دِ رَ ] ( حامص مرکب ) طغیان. افراط. مبالغت. اکثار. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). تجاوز از حد. افراط: در دادن انعام زیاده روی می کند. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

تجاوز از حد معین، افراط در کاری.

دانشنامه عمومی

تکلف


جدول کلمات

اسراف

پیشنهاد کاربران

شورش درآوردن

پا از گلیم خود درازتر کردن، پا از گلیم خود بیش تر برداشتن

نمونه:
پسر! داری پایت را بیش تر از گلیمت برمی داری . . . ( داری زیاده روی می کنی . . . )



- از اندازه یا ز اندازه اندر گذشتن ؛ از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن :
که این کار از اندازه اندر گذشت
ز روم و ز هند و سواران دشت.
فردوسی.
چو کوشش ز اندازه اندر گذشت
چنان دان که کوشنده نومید گشت.
فردوسی.
برینگونه تا خور ز گنبد بگشت
از اندازه آویزش اندر گذشت .
فردوسی.
سه روز و سه شب هم بدانسان بدشت
دم باد از اندازه اندر گذشت.
فردوسی.
- از اندازه بدر بردن ؛ از حد تجاوز کردن. افراط :
عمر ببازیچه بسر میبری
بازی از اندازه بدر میبری.
نظامی.
- از اندازه بگذاشتن ؛ از اعتدال خارج کردن. از حد گذراندن :
هم آنکس که او را بر آن داشتست
سخنها از اندازه بگذاشتست.
فردوسی.

- از اندازه گذشتن ؛از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن : و جای هرکس در خدمت بارگاه و دیوان و سرای ضبط کردی تا هیچکس از اندازه ٔ خویش نگذشتی. ( از فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 49 ) .

اکثار


کلمات دیگر: