مترادف رسید : ورود، وصول، قبض
رسید
مترادف رسید : ورود، وصول، قبض
فارسی به انگلیسی
arrival, receipt
receipt
فارسی به عربی
ایصال
مترادف و متضاد
ورود، وصول
قبض
۱. ورود، وصول
۲. قبض
قبض، دریافت، رسید، اعلام وصول
فرهنگ فارسی
نوشتهای که ازکسی پس ازتحویل چیزی بدهند
۱ - ( مصدر ) رسیدن . ۲ - ( اسم ) نوشتهای که پس از دریافت پول یا شئ مبنی بر اخذ آن باورده دهند قبض
۱ - ( مصدر ) رسیدن . ۲ - ( اسم ) نوشتهای که پس از دریافت پول یا شئ مبنی بر اخذ آن باورده دهند قبض
فرهنگ معین
(رِ یا رَ ) ۱ - (مص مر. ) رسیدن . ۲ - (اِ. ) نوشته ای که به موجب آن دریافت کنندة پول یا شی ء، دریافت آن را تأیید می کند. ،قبض .
لغت نامه دهخدا
رسید. [ رَ / رِ ] ( مص مرخم ) رسیدن. ( فرهنگ فارسی معین ) ( ناظم الاطباء ) ( یادداشت مؤلف ). وصول. ( یادداشت مؤلف ). || وصول اشیاء مرسوله. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی کتابخانه مؤلف ). || سپری شدن و بسر آمدن. ( لغت محلی شوشتر ).
- سررسید ؛ در اصطلاح بانک و بازرگانی تاریخی را گویند که برای پرداخت وام یا قسط و جز آن قبلاً معین شده است. مهلت پرداخت ضرب الاجل برای تأدیه بدهی. || اعتراف. || اقرار برگرفتن و دریافتن. ( از ناظم الاطباء ). || ( ن مف ) ( مخفف رسیده ). بررسیده و پخته شده. ( لغت محلی شوشتر ). || بالغ. ( لغت محلی شوشتر ). || ( اِ ) نوشته ای که رسیدن و دریافت کردن چیزی را معلوم می کند . بجای قبض ، رسید انتخاب شده است. ( لغات فرهنگستان ). نوشته ای که پس از دریافت پول یا شیئی مبنی بر اخذ آن به آورنده دهند. قبض. ( فرهنگ فارسی معین ) ( از ناظم الاطباء ). نوشته که بعد از ایصال زر نقد و جزآن از کسی بگیرند، از عالم قبض الوصول و یافته ، و این در محاوره ارباب دفاتر هندوستان شایع است لیکن دراشعار استادان ولایت یافته نشده. ( آنندراج ). سندالواصل. سندالوصول. قبض رسید. قبالوصول. قبض الواصل. قبض وصول. الواصل. سندی که از دریافت مالی یا نامه ای حکایت کند. ( یادداشت مؤلف ). || جوانی و شباب.
- سررسید ؛ در اصطلاح بانک و بازرگانی تاریخی را گویند که برای پرداخت وام یا قسط و جز آن قبلاً معین شده است. مهلت پرداخت ضرب الاجل برای تأدیه بدهی. || اعتراف. || اقرار برگرفتن و دریافتن. ( از ناظم الاطباء ). || ( ن مف ) ( مخفف رسیده ). بررسیده و پخته شده. ( لغت محلی شوشتر ). || بالغ. ( لغت محلی شوشتر ). || ( اِ ) نوشته ای که رسیدن و دریافت کردن چیزی را معلوم می کند . بجای قبض ، رسید انتخاب شده است. ( لغات فرهنگستان ). نوشته ای که پس از دریافت پول یا شیئی مبنی بر اخذ آن به آورنده دهند. قبض. ( فرهنگ فارسی معین ) ( از ناظم الاطباء ). نوشته که بعد از ایصال زر نقد و جزآن از کسی بگیرند، از عالم قبض الوصول و یافته ، و این در محاوره ارباب دفاتر هندوستان شایع است لیکن دراشعار استادان ولایت یافته نشده. ( آنندراج ). سندالواصل. سندالوصول. قبض رسید. قبالوصول. قبض الواصل. قبض وصول. الواصل. سندی که از دریافت مالی یا نامه ای حکایت کند. ( یادداشت مؤلف ). || جوانی و شباب.
فرهنگ عمید
نوشته ای که کسی پس از تحویل گرفتن پول یا چیز دیگر می دهد و در آن اقرار به وصول و دریافت آن می کند.
گویش اصفهانی
تکیه ای: berassâ
طاری: berassâ
طامه ای: borassâ
طرقی: berassâ
کشه ای: berassâ
نطنزی: baresâ
پیشنهاد کاربران
سند تحویل دادن
بیجک
کلمات دیگر: