مترادف خسروانی : خسروی، سلطنتی، پادشاهی، شاهی، شاهنشاهی
خسروانی
مترادف خسروانی : خسروی، سلطنتی، پادشاهی، شاهی، شاهنشاهی
فارسی به انگلیسی
regal, royal
فارسی به عربی
مهیب
مترادف و متضاد
بزرگ، با عظمت، با شکوه، شاهانه، خسروانی
مجلل، شاهوار، شاهانه، ملوکانه، خسروانی، سلطنتی
خسروی، سلطنتی، پادشاهی، شاهی، شاهنشاهی
فرهنگ فارسی
ابوطاهر طیب بن محمد از شاعران عهد سامانی است . وی پیش از اواخر نیمه دوم قرن چهارم می زیسته است .
( صفت ) منسوب به خسروان . ۱ - شاهانه خسروی . ۲ - ( اسم ) نوعی سرود بنثر مسجع که گویند باربد در مجلس خسرو پرویز میخواند لحن سی و یکم باربدی . ۳ - گوشه ای در ماهور راست پنجگاه شور. ۴ - نوعی شراب اصفهانی . ۵ - نوعی دینار .
طیب بن محمد مکنی به ابوطاهر از شاعران خراسان بزمان آل سامان بوده و بسال سیصد و چهل و دو وفات یافته است حکیم ابوالقاسم فردویس بزمان مشیب از حال خود خبر دهد .
( صفت ) منسوب به خسروان . ۱ - شاهانه خسروی . ۲ - ( اسم ) نوعی سرود بنثر مسجع که گویند باربد در مجلس خسرو پرویز میخواند لحن سی و یکم باربدی . ۳ - گوشه ای در ماهور راست پنجگاه شور. ۴ - نوعی شراب اصفهانی . ۵ - نوعی دینار .
طیب بن محمد مکنی به ابوطاهر از شاعران خراسان بزمان آل سامان بوده و بسال سیصد و چهل و دو وفات یافته است حکیم ابوالقاسم فردویس بزمان مشیب از حال خود خبر دهد .
فرهنگ معین
(خُ رَ ) ۱ - (ص نسب . ) شاهانه . ۲ - (اِ. ) نوعی سرود به نثر مسجع که گویند باربد در مجلس خسروپرویز می خواند. ۳ - دینار شاهانه .
لغت نامه دهخدا
خسروانی. [ خ ُ رَ / رُ ] ( اِ ) نام لحنی است از مصنفات باربد و آن نثری بوده است مسجع مشتمل بر دعای خسرو و مطلقاً نظم در آن بکار نرفته و این لحن داخل سی لحن مشهور نیست که اگر داخل باشد سی و یک میشود و شیخ نظامی سی و یک آورده است و سی و یکم همین را نام برده. ( برهان قاطع ). نوعی از سرود مسجع بطور نثر که باربد در مجلس خسروپرویز گفتی بر دعای و ثنای آن پادشاه اگر لحنهای باربد را سی و یک گیریم لحن سی و یکم خسروانی خواهد بود. ( ناظم الاطباء ) : نوای خسروانی از نغمت اوتار و اغانی سماع کنیم. ( سندبادنامه ص 136 ).
- خسروانی سرود ؛ سرود خسروانی ، نام سرودی است. رجوع به خسروانی شود :
مغنی کجائی بگلبانگ رود
بیاد آور آن خسروانی سرود.
از نواهای کلک من سازید
مطربان راه خسروانی خویش.
زانکه مطرب راههای خسروانی برگرفت.
|| نوعی از زر رایج بوده است. ( از برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ).
- دراهم خسروانی ؛ دراهم اسجاد. ( مهذب الاسماء ) :
همیشه تا چو درمهای خسروانی کرد
ستاره تابد هرشب به گنبد دوار.
|| ( ص نسبی ) هر چیزی را که بس لطیف و نیکو و بزرگ باشد منسوب بخسرو ساخته خسروانی می گویند. ( از برهان قاطع ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از ناظم الاطباء ) :
ببخشای بر نوجوانی من
بدین بازوی خسروانی من.
کجا خواست بیژن ز بهر نبرد.
- خسروانی سرود ؛ سرود خسروانی ، نام سرودی است. رجوع به خسروانی شود :
مغنی کجائی بگلبانگ رود
بیاد آور آن خسروانی سرود.
حافظ.
- راه خسروانی ؛ نوعی سرودی است. رجوع به خسروانی در فوق شود :از نواهای کلک من سازید
مطربان راه خسروانی خویش.
سیف اسفرنگی ( از جهانگیری ).
جامهای خسروانی ساقیا برگیر هین زانکه مطرب راههای خسروانی برگرفت.
مسعودسعد.
- طریق خسروانی ؛ راه خسروانی. رجوع به خسروانی در فوق شود : یعقوب لیث گفت چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت محمد و صیف پس شعر پارسی گفتن گرفت و اول شعر پارسی اندر عجم او گفت پیش از او کس نگفته بود که تا پارسیان بودند سخن ایشان سرودبارگفتندی بر طریق خسروانی. ( تاریخ سیستان ).|| نوعی از زر رایج بوده است. ( از برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ).
- دراهم خسروانی ؛ دراهم اسجاد. ( مهذب الاسماء ) :
همیشه تا چو درمهای خسروانی کرد
ستاره تابد هرشب به گنبد دوار.
فرخی.
- دینار خسروانی ؛ دینار مسکوک از زر: روز نوروز نخست کس از مردمان بیگانه مؤبد مؤبدان پیش ملک آمدی با جام زرین پر می و انگشتری و درمی و دیناری خسروانی و یک دسته خوید سبز رسته. ( نوروزنامه ). اسکندر مبلغ پنجاه هزار دینار خسروانی بدان پیر داد.( اسکندرنامه نسخه خطی سعید نفیسی ).|| ( ص نسبی ) هر چیزی را که بس لطیف و نیکو و بزرگ باشد منسوب بخسرو ساخته خسروانی می گویند. ( از برهان قاطع ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از ناظم الاطباء ) :
ببخشای بر نوجوانی من
بدین بازوی خسروانی من.
فردوسی.
وزان خسروانی زره یاد کردکجا خواست بیژن ز بهر نبرد.
فردوسی.
خسروانی . [ خ ُ رَ / رُ ] (اِخ ) طیب بن محمد مکنی به ابوطاهر از شاعران خراسان به زمان آل سامان بوده و به سال 342 هَ . ق . وفات یافته است حکیم ابوالقاسم فردوسی به زمان مشیب از حال خود خبر دهد و شعری از او تضمین کند و گفته :
بیاد جوانی کنون مویه دارم
برین بیت بوطاهر خسروانی
جوانی من از کودکی یاد دارم
دریغ از جوانی دریغ از جوانی .
سوزنی نیز در اشعار زیر چنین از او نام می برد :
بیچاره سوزنی که بسودای غازییی
شد همچو خسروانی خسران زده تنش
چون خسروانی از غم غازی نحیف شد
زانگونه سوزنی که ندانی ز سوزنش
ای کاش خسروانی بودی در این زمان
تا بودی آستان خداوند مسکنش .
بیاد جوانی کنون مویه دارم
برین بیت بوطاهر خسروانی
جوانی من از کودکی یاد دارم
دریغ از جوانی دریغ از جوانی .
(از انجمن آرای ناصری ).
سوزنی نیز در اشعار زیر چنین از او نام می برد :
بیچاره سوزنی که بسودای غازییی
شد همچو خسروانی خسران زده تنش
چون خسروانی از غم غازی نحیف شد
زانگونه سوزنی که ندانی ز سوزنش
ای کاش خسروانی بودی در این زمان
تا بودی آستان خداوند مسکنش .
سوزنی .
خسروانی . [ خ ُ رَ / رُ ] (اِ) نام لحنی است از مصنفات باربد و آن نثری بوده است مسجع مشتمل بر دعای خسرو و مطلقاً نظم در آن بکار نرفته و این لحن داخل سی لحن مشهور نیست که اگر داخل باشد سی و یک میشود و شیخ نظامی سی و یک آورده است و سی و یکم همین را نام برده . (برهان قاطع). نوعی از سرود مسجع بطور نثر که باربد در مجلس خسروپرویز گفتی بر دعای و ثنای آن پادشاه اگر لحنهای باربد را سی و یک گیریم لحن سی و یکم خسروانی خواهد بود. (ناظم الاطباء) : نوای خسروانی از نغمت اوتار و اغانی سماع کنیم . (سندبادنامه ص 136).
- خسروانی سرود ؛ سرود خسروانی ، نام سرودی است . رجوع به خسروانی شود :
مغنی کجائی بگلبانگ رود
بیاد آور آن خسروانی سرود.
- راه خسروانی ؛ نوعی سرودی است . رجوع به خسروانی در فوق شود :
از نواهای کلک من سازید
مطربان راه خسروانی خویش .
جامهای خسروانی ساقیا برگیر هین
زانکه مطرب راههای خسروانی برگرفت .
- طریق خسروانی ؛ راه خسروانی . رجوع به خسروانی در فوق شود : یعقوب لیث گفت چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت محمد و صیف پس شعر پارسی گفتن گرفت و اول شعر پارسی اندر عجم او گفت پیش از او کس نگفته بود که تا پارسیان بودند سخن ایشان سرودبارگفتندی بر طریق خسروانی . (تاریخ سیستان ).
|| نوعی از زر رایج بوده است . (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء).
- دراهم خسروانی ؛ دراهم اسجاد. (مهذب الاسماء) :
همیشه تا چو درمهای خسروانی کرد
ستاره تابد هرشب به گنبد دوار.
- دینار خسروانی ؛ دینار مسکوک از زر: روز نوروز نخست کس از مردمان بیگانه مؤبد مؤبدان پیش ملک آمدی با جام زرین پر می و انگشتری و درمی و دیناری خسروانی و یک دسته خوید سبز رسته . (نوروزنامه ). اسکندر مبلغ پنجاه هزار دینار خسروانی بدان پیر داد.(اسکندرنامه نسخه ٔ خطی سعید نفیسی ).
|| (ص نسبی ) هر چیزی را که بس لطیف و نیکو و بزرگ باشد منسوب بخسرو ساخته خسروانی می گویند. (از برهان قاطع) (از فرهنگ جهانگیری ) (از ناظم الاطباء) :
ببخشای بر نوجوانی من
بدین بازوی خسروانی من .
وزان خسروانی زره یاد کرد
کجا خواست بیژن ز بهر نبرد.
ابا خلعت خسروانی و تاج
همان یاره و طوق با تخت عاج .
سخنهای منظوم شاعر شنیدن
بود سیرت و شیمت خسروانی .
ز نزدیکان تخت خسروانی
نبشته هر یکی حرفی نهانی .
آنجا مجلس خسروانی ساخته بودند. (تاریخ بیهقی ).
گشته هر یک ز مهربانی او
عاشق فر خسروانی او.
همان ختلی خرام خسروانی
سر افسار زر و طوق کیانی .
- افسر خسروانی ؛ تاج پادشاهی . تاج خسروی :
به ایران ترا پهلوانی دهد
همان افسر خسروانی دهد.
- خسروانی درخت ؛ درخت پادشاهی . شجره ٔ سلطنت . درخت شاهی :
کنون تاجت آوردم ای شاه و تخت
ببار آمد آن خسروانی درخت .
چنان دید در خواب کز پیش تخت
برستی یکی خسروانی درخت .
به اقبال دارای دیهیم و تخت
بهین میوه ٔ خسروانی درخت .
همی زار بگریست بر تاج و تخت
همی گفت ای خسروانی درخت .
- دخمه ٔ خسروانی ؛ گور شاهی . قبری که برای پادشاه کنند :
پس از کشتنش مهربانی کنید
یکی دخمه ٔ خسروانی کنید.
- دیبای خسروانی ؛ دیبای از جنس عالی . دیبای بسیار زیبا : این دیبای خسروانی که پیش گرفته ام بنامش زربفت گردانم . (تاریخ بیهقی ).
- قبای خسرو ؛ قبای زرکش . قبای گرانبها. (یادداشت بخط مؤلف ) :
و انزل النیر الاعلی الی الفلک
مداره فی القباءالخسروانی .
- کلاه خسروانی یا «خسروانی کلاه » ؛ کلاه شاهی . کلاه منسوب بخسرو. کلاه پادشاهی :
که گر خسرو آن خسروانی کلاه
بدست آورد سر برآرد به ماه .
یکی دربرش پرنیانی قباه
یکی بر سرش خسروانی کلاه .
|| نوعی شراب است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) :
خسروانی نهاده چندین خم
چون پری روی بسته از مردم .
- خسروانی خابیه ؛ خم که برای شراب خسروانی بکار رود :
چون جانهاشان برکند خونشان ز تن بپراکند
آرد به فردا افکند در خسروانی خابیه .
- خم خسروانی ، خم شراب خسروانی :
فروریزی بخم خسروانی
نظر داری بر او یک سال مقصور.
- می خسروانی ؛ نوعی شراب است :
می خسروانی بیاورد و جام
نخستین ز شاه جهان برد نام .
سر جام می خسروانی بخورد
پراندیشه شد سر سوی خواب برد.
|| نوعی پارچه است . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (یادداشت بخط مؤلف ).
- خسروانی سرود ؛ سرود خسروانی ، نام سرودی است . رجوع به خسروانی شود :
مغنی کجائی بگلبانگ رود
بیاد آور آن خسروانی سرود.
حافظ.
- راه خسروانی ؛ نوعی سرودی است . رجوع به خسروانی در فوق شود :
از نواهای کلک من سازید
مطربان راه خسروانی خویش .
سیف اسفرنگی (از جهانگیری ).
جامهای خسروانی ساقیا برگیر هین
زانکه مطرب راههای خسروانی برگرفت .
مسعودسعد.
- طریق خسروانی ؛ راه خسروانی . رجوع به خسروانی در فوق شود : یعقوب لیث گفت چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت محمد و صیف پس شعر پارسی گفتن گرفت و اول شعر پارسی اندر عجم او گفت پیش از او کس نگفته بود که تا پارسیان بودند سخن ایشان سرودبارگفتندی بر طریق خسروانی . (تاریخ سیستان ).
|| نوعی از زر رایج بوده است . (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء).
- دراهم خسروانی ؛ دراهم اسجاد. (مهذب الاسماء) :
همیشه تا چو درمهای خسروانی کرد
ستاره تابد هرشب به گنبد دوار.
فرخی .
- دینار خسروانی ؛ دینار مسکوک از زر: روز نوروز نخست کس از مردمان بیگانه مؤبد مؤبدان پیش ملک آمدی با جام زرین پر می و انگشتری و درمی و دیناری خسروانی و یک دسته خوید سبز رسته . (نوروزنامه ). اسکندر مبلغ پنجاه هزار دینار خسروانی بدان پیر داد.(اسکندرنامه نسخه ٔ خطی سعید نفیسی ).
|| (ص نسبی ) هر چیزی را که بس لطیف و نیکو و بزرگ باشد منسوب بخسرو ساخته خسروانی می گویند. (از برهان قاطع) (از فرهنگ جهانگیری ) (از ناظم الاطباء) :
ببخشای بر نوجوانی من
بدین بازوی خسروانی من .
فردوسی .
وزان خسروانی زره یاد کرد
کجا خواست بیژن ز بهر نبرد.
فردوسی .
ابا خلعت خسروانی و تاج
همان یاره و طوق با تخت عاج .
فردوسی .
سخنهای منظوم شاعر شنیدن
بود سیرت و شیمت خسروانی .
منوچهری .
ز نزدیکان تخت خسروانی
نبشته هر یکی حرفی نهانی .
منوچهری .
آنجا مجلس خسروانی ساخته بودند. (تاریخ بیهقی ).
گشته هر یک ز مهربانی او
عاشق فر خسروانی او.
نظامی .
همان ختلی خرام خسروانی
سر افسار زر و طوق کیانی .
نظامی .
- افسر خسروانی ؛ تاج پادشاهی . تاج خسروی :
به ایران ترا پهلوانی دهد
همان افسر خسروانی دهد.
فردوسی .
- خسروانی درخت ؛ درخت پادشاهی . شجره ٔ سلطنت . درخت شاهی :
کنون تاجت آوردم ای شاه و تخت
ببار آمد آن خسروانی درخت .
فردوسی .
چنان دید در خواب کز پیش تخت
برستی یکی خسروانی درخت .
فردوسی .
به اقبال دارای دیهیم و تخت
بهین میوه ٔ خسروانی درخت .
فردوسی .
همی زار بگریست بر تاج و تخت
همی گفت ای خسروانی درخت .
فردوسی .
- دخمه ٔ خسروانی ؛ گور شاهی . قبری که برای پادشاه کنند :
پس از کشتنش مهربانی کنید
یکی دخمه ٔ خسروانی کنید.
فردوسی .
- دیبای خسروانی ؛ دیبای از جنس عالی . دیبای بسیار زیبا : این دیبای خسروانی که پیش گرفته ام بنامش زربفت گردانم . (تاریخ بیهقی ).
- قبای خسرو ؛ قبای زرکش . قبای گرانبها. (یادداشت بخط مؤلف ) :
و انزل النیر الاعلی الی الفلک
مداره فی القباءالخسروانی .
ابن المنیر.
- کلاه خسروانی یا «خسروانی کلاه » ؛ کلاه شاهی . کلاه منسوب بخسرو. کلاه پادشاهی :
که گر خسرو آن خسروانی کلاه
بدست آورد سر برآرد به ماه .
فردوسی .
یکی دربرش پرنیانی قباه
یکی بر سرش خسروانی کلاه .
سعدی .
|| نوعی شراب است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) :
خسروانی نهاده چندین خم
چون پری روی بسته از مردم .
نظامی .
- خسروانی خابیه ؛ خم که برای شراب خسروانی بکار رود :
چون جانهاشان برکند خونشان ز تن بپراکند
آرد به فردا افکند در خسروانی خابیه .
منوچهری .
- خم خسروانی ، خم شراب خسروانی :
فروریزی بخم خسروانی
نظر داری بر او یک سال مقصور.
منوچهری .
- می خسروانی ؛ نوعی شراب است :
می خسروانی بیاورد و جام
نخستین ز شاه جهان برد نام .
فردوسی .
سر جام می خسروانی بخورد
پراندیشه شد سر سوی خواب برد.
فردوسی .
|| نوعی پارچه است . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (یادداشت بخط مؤلف ).
فرهنگ عمید
۱. = خسروی
۲. (اسم ) (موسیقی ) گوشه ای در دستگاه های راست پنج گاه و ماهور.
۲. (اسم ) (موسیقی ) گوشه ای در دستگاه های راست پنج گاه و ماهور.
دانشنامه عمومی
خُسرَوانی می تواند یکی از جستارهای زیر باشد:
حکمت خسروانی
ابوطاهر خسروانی شاعر ایرانی روزگار سامانی
خسروانیات (یا هفت خسروانی)، قطعه های موسیقی رایج در ایران پیش از اسلام که همراه با شعر اجرا می شدند
پرویز خسروانی سپهبد دوران پهلوی
نازنین خسروانی
خسروانی (سیرجان) روستایی در دهستان ملک آباد بخش گلستان شهرستان سیرجان استان کرمان
حکمت خسروانی
ابوطاهر خسروانی شاعر ایرانی روزگار سامانی
خسروانیات (یا هفت خسروانی)، قطعه های موسیقی رایج در ایران پیش از اسلام که همراه با شعر اجرا می شدند
پرویز خسروانی سپهبد دوران پهلوی
نازنین خسروانی
خسروانی (سیرجان) روستایی در دهستان ملک آباد بخش گلستان شهرستان سیرجان استان کرمان
wiki: استان کرمان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این مکان ۱٬۵۷۴ نفر (۴۶۱خانوار) بوده است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این مکان ۱٬۵۷۴ نفر (۴۶۱خانوار) بوده است.
wiki: خسروانی (سیرجان)
دانشنامه آزاد فارسی
خُسْرَوانی
گوشه ای در موسیقی ردیفی ایران، منسوب به خسروان و آهنگ منسوب به باربد، رامشگر معروف دورۀ ساسانیان در زمان خسرو پرویز. گفته اند برای آن که خسرو پرویز آهنگ تکراری نشنود، برای هر روز از سال یک آهنگ می ساخت و برای خسرو پرویز اجرا می کرد که به آن ها خسروانیات می گفته اند. همچنین نام یکی از گوشه های فعلی دستگاه های ماهور و راست پنجگاه است که دارای فیگور ملودیک معینی است و از درجۀ پنجمِ ماهور یا راست پنجگاه شروع می شود. با آن که پژوهشگران اعتقاد دارند خسروانیاتِ باربد شعرگونه و همراه با شعر بوده است، ولی آنچه امروز با نام خسروانی در ردیف موجود است، فاقد کلام است.
گوشه ای در موسیقی ردیفی ایران، منسوب به خسروان و آهنگ منسوب به باربد، رامشگر معروف دورۀ ساسانیان در زمان خسرو پرویز. گفته اند برای آن که خسرو پرویز آهنگ تکراری نشنود، برای هر روز از سال یک آهنگ می ساخت و برای خسرو پرویز اجرا می کرد که به آن ها خسروانیات می گفته اند. همچنین نام یکی از گوشه های فعلی دستگاه های ماهور و راست پنجگاه است که دارای فیگور ملودیک معینی است و از درجۀ پنجمِ ماهور یا راست پنجگاه شروع می شود. با آن که پژوهشگران اعتقاد دارند خسروانیاتِ باربد شعرگونه و همراه با شعر بوده است، ولی آنچه امروز با نام خسروانی در ردیف موجود است، فاقد کلام است.
wikijoo: خسروانی
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] خسروانی، از الحان موسیقی که مدت ها پس از اسلام نیز اجرا می شد؛ نیز گوشه ای در ردیف موسیقی دستگاهی ایران است.
واژه خسرو و خسروانی از ریشه «هَئو سْرَوَنْگْه» یا «هَئُوسْرَوَنْ» به معنی سروده نیک یا آواز خوش است.
واژه خسرو و خسروانی از ریشه «هَئو سْرَوَنْگْه» یا «هَئُوسْرَوَنْ» به معنی سروده نیک یا آواز خوش است.
[ویکی فقه] خسروانی (ابهام زدایی). خسروانی ممکن است اسم برای اشخاص ذیل بوده و یا در معانی ذیل به کار رفته باشد: معانی• خسروانی (الحان موسیقی)، از الحان موسیقی؛ نیز گوشه ای در ردیف موسیقی دستگاهی ایران اعلام و اشخاص• خاندان خسروانی، از خاندا ن های دوره پهلوی • ابوطاهر خسروانی، ابوطاهر طیب بن محمد، خُسروانی، از شاعران سده چهارم در دربار سامانیان• پرویز خسروانی، از سیاسیون دوره پهلوی• خسرو خسروانی، یکی از سیاسیون عصر پهلوی و فردی کم کار و پرتوقع• شهاب الدین خسروانی، یکی از سیاسیون دوره پهلوی و از افراد مشهور خاندان خسروانی• عطاءالله خسروانی، از سیاسیون دوره پهلوی• مرتضی خسروانی، از سیاسیون عصر پهلوی و فردی باوجدان
...
...
wikifeqh: خسروانی_(ابهام_زدایی)
[ویکی فقه] خسروانی (الحان موسیقی). خسروانی، از الحان موسیقی که مدت ها پس از اسلام نیز اجرا می شد؛ نیز گوشه ای در ردیف موسیقی دستگاهی ایران است.
واژه خسرو و خسروانی از ریشه «هَئو سْرَوَنْگْه» یا «هَئُوسْرَوَنْ» به معنی سروده نیک یا آواز خوش است.
ابداع لحن خسروانی
ابداع خسروانی را به عنوان یک لحن موسیقایی ــ به باربد نسبت داده و مضمون آن را مدح خسرو پرویز دانسته اند. نمونه ای از اشعار منسوب به باربد در مختار مِن کتاب اللهو و الملاهی نقل شده که شفیعی کدکنی آن را خسروانی دانسته است.
ویژگی لحن خسروانی
شمس قیس در المعجم و عوفی در لباب الالباب، اشعار خسروانی را بی وزن و قافیه دانسته اند. برهان قاطع، اشعار خسروانی را نثری مسجع و خالی از نظم ذکر کرده که به نظر می رسد منظور نداشتن وزن عروضی مشخص و تکرار شونده است نه وزن به مفهوم عام؛ زیرا چنان که در معیار الاشعار آمده نمی توان آن را خالی از وزن دانست. به گفته ابوهلال عسکری در الصناعتین، در فارسی الحانی هست که در آن قالب الفاظ غیرمنظوم است، اما با کشیدن الفاظ، آن را به قالب منظوم در می آورند.
راه های خسروانی
...
واژه خسرو و خسروانی از ریشه «هَئو سْرَوَنْگْه» یا «هَئُوسْرَوَنْ» به معنی سروده نیک یا آواز خوش است.
ابداع لحن خسروانی
ابداع خسروانی را به عنوان یک لحن موسیقایی ــ به باربد نسبت داده و مضمون آن را مدح خسرو پرویز دانسته اند. نمونه ای از اشعار منسوب به باربد در مختار مِن کتاب اللهو و الملاهی نقل شده که شفیعی کدکنی آن را خسروانی دانسته است.
ویژگی لحن خسروانی
شمس قیس در المعجم و عوفی در لباب الالباب، اشعار خسروانی را بی وزن و قافیه دانسته اند. برهان قاطع، اشعار خسروانی را نثری مسجع و خالی از نظم ذکر کرده که به نظر می رسد منظور نداشتن وزن عروضی مشخص و تکرار شونده است نه وزن به مفهوم عام؛ زیرا چنان که در معیار الاشعار آمده نمی توان آن را خالی از وزن دانست. به گفته ابوهلال عسکری در الصناعتین، در فارسی الحانی هست که در آن قالب الفاظ غیرمنظوم است، اما با کشیدن الفاظ، آن را به قالب منظوم در می آورند.
راه های خسروانی
...
wikifeqh: خسروانی_(الحان_موسیقی)
پیشنهاد کاربران
خسروانی یا سورانی یکی از زبان های اصلی کردی از قوم ماد میباشد
خسروانی از زبان های اصلی قوم ماد میباشد و خسروانی همان زبان کردی سورانی میباشد. خاندان های اصیل کردی و بزرگان کرد به زبان خسروانی تکلم میکردندو به عبارتی زبان سورانی همان خسروانی میباشد.
خسروانی معانی خاصی در فرهنگ کردی و فارسی دارد
خسروانی در فرهنگ کردی و تاریخ باستان نام بزرگانی از قوم ماد هستند و همچنین قوم ماد به عبارتی به زبان کردی خسروانی یا همان سورانی بیان میکردند
در زبان و فرهنگ فارسی نیز خسروانی یا حکمت خسروانی فلسفه و عرفان ایران باستان است که به اندیشمندان آن فرزانگان خسروانی یا خسروانیون گفته می شود.
خسروانی در فرهنگ کردی و تاریخ باستان نام بزرگانی از قوم ماد هستند و همچنین قوم ماد به عبارتی به زبان کردی خسروانی یا همان سورانی بیان میکردند
در زبان و فرهنگ فارسی نیز خسروانی یا حکمت خسروانی فلسفه و عرفان ایران باستان است که به اندیشمندان آن فرزانگان خسروانی یا خسروانیون گفته می شود.
طبق تحقیقات استاد مرتضی راوندی در کتاب و مقالات چندین جلدی تاریخ اجتماعی ایران خسروانی نام بزرگان و اندیشمندان عهد باستانی میباشد و طبق اسناد تاریخی خسروانی ها از کردهای قوم مادبوده که امروزه به زبان سورانی یا خسروانی تکلم میکنند
خسروانی متعلق به بزرگان و رجال قوم ماد میباشد
در کتاب علامه دهخدا اشاره به دینار خسروانی شده وسکه رایج و حتی تشریفاتی بین اشراف و بزرگان را دینار خسروانی مینامیدند
در زمان عهد باستان سکه های مبادله شده و هدایای پادشاهی را سکه خسروانی میگفتند
در تاریخ هرودت بزرگان و پادشاهان قوم ماد را خسروانی خطاب مینمودند و زبان خسروانی امروزه در کردی به زبان سورانی میشناسیم
در کتاب علامه دهخدا اشاره به دینار خسروانی شده وسکه رایج و حتی تشریفاتی بین اشراف و بزرگان را دینار خسروانی مینامیدند
در زمان عهد باستان سکه های مبادله شده و هدایای پادشاهی را سکه خسروانی میگفتند
در تاریخ هرودت بزرگان و پادشاهان قوم ماد را خسروانی خطاب مینمودند و زبان خسروانی امروزه در کردی به زبان سورانی میشناسیم
خسروانی دارای معانی متفاوت در تاریخ و فرهنگ دارد:
شاهانه، ملوکانه، پادشاهی، فرزانگان، اندیشمندان، فضلا معنی میدهد
سکه شاهی، دینار شاهی، سکه خسروانی، دینار خسروانی در عهد باستان قوم ماد
خسروی، خسروی فر، خسرویان، خسروانی، خسروانیون همگی از خاندان های اصیل ایرانی از زمان قوم ماد میباشد که در تمام نقاط ایران و مناطق فارس و کردنشین و کشورهای همسایه متمرکز هستند.
خسروانی یا سورانی یک زبان اصیل کردی در فرهنگ کردی و از قوم میباشد.
خسروانی در اکثر کتاب ها و مقالات تاریخی در زمینه های پادشاهی، وزارت، سکه های داد و ستد، سیاست، ادبیات فارسی و کردی، کتیبه های سنگی، دست نوشته های شاعران و روزنامه نگاران، دانشمندان بزرگ داخلی و بین المللی همچون نظامی، فردوسی، جامی، فرهنگ دهخدا، معیین، عمید، تاربخ مردوخ، تاریخ اجتماعی ایران به قلم استاد مرتضی راوندی، تاریخ هردوت، تاریخ ویل دورانت، تاریخ و دست نوشته های استاد سوران کردستانی، استاد احمد کسروی، علامه هه ژار، استاد بابا مردوخ، آیت الله مردوخ، استادناصر یمین مردوخی، سعید نورسی، قانات کوردو، عبدالله گوران، خانا قبادی، هیمن موکریانی، ییلماز گونی، مصطفی زلمی، ملک جان کورد، علامه نقشبندی، مستوره قادری ملقب به مستوره اردلان، ابراهیم احمد، استاد رضا معتضد و . . . . . . . . . . همگی بر نقش خاندان خسروانی و یا سورانی در عهد باستان در تاثیر بر تاریخ فرهنگ و زبان نقش عمده ای داشتند.
شاهانه، ملوکانه، پادشاهی، فرزانگان، اندیشمندان، فضلا معنی میدهد
سکه شاهی، دینار شاهی، سکه خسروانی، دینار خسروانی در عهد باستان قوم ماد
خسروی، خسروی فر، خسرویان، خسروانی، خسروانیون همگی از خاندان های اصیل ایرانی از زمان قوم ماد میباشد که در تمام نقاط ایران و مناطق فارس و کردنشین و کشورهای همسایه متمرکز هستند.
خسروانی یا سورانی یک زبان اصیل کردی در فرهنگ کردی و از قوم میباشد.
خسروانی در اکثر کتاب ها و مقالات تاریخی در زمینه های پادشاهی، وزارت، سکه های داد و ستد، سیاست، ادبیات فارسی و کردی، کتیبه های سنگی، دست نوشته های شاعران و روزنامه نگاران، دانشمندان بزرگ داخلی و بین المللی همچون نظامی، فردوسی، جامی، فرهنگ دهخدا، معیین، عمید، تاربخ مردوخ، تاریخ اجتماعی ایران به قلم استاد مرتضی راوندی، تاریخ هردوت، تاریخ ویل دورانت، تاریخ و دست نوشته های استاد سوران کردستانی، استاد احمد کسروی، علامه هه ژار، استاد بابا مردوخ، آیت الله مردوخ، استادناصر یمین مردوخی، سعید نورسی، قانات کوردو، عبدالله گوران، خانا قبادی، هیمن موکریانی، ییلماز گونی، مصطفی زلمی، ملک جان کورد، علامه نقشبندی، مستوره قادری ملقب به مستوره اردلان، ابراهیم احمد، استاد رضا معتضد و . . . . . . . . . . همگی بر نقش خاندان خسروانی و یا سورانی در عهد باستان در تاثیر بر تاریخ فرهنگ و زبان نقش عمده ای داشتند.
خسروانی نام و لقب پادشاهان و بزرگان عهد باستان از قوم ماد میباشد
پایه و اساس عهد باستان از قوم ماد بوده و برای کردها از جایگاه ویژه ای برخوردار است
در شاهنامه فردوسی و سایر شعرا بارها در وصف جایگاه خسروانی اشعاری سروده اند.
خسروانی از خاندان های بزرگ ایران عهد باستان تا به امروز میباشد.
کردهای سورانی که در اصل خسروانی تبار میباشند با افتخار و سربلندی ریشه خود را در قوم ماد بر اساس مستندات ثبت شده تاریخی و تحقیقات تاریخ دانان بزرگ بین المللی و کتیبه های سنگی بدست آمده میدانند.
پایه و اساس عهد باستان از قوم ماد بوده و برای کردها از جایگاه ویژه ای برخوردار است
در شاهنامه فردوسی و سایر شعرا بارها در وصف جایگاه خسروانی اشعاری سروده اند.
خسروانی از خاندان های بزرگ ایران عهد باستان تا به امروز میباشد.
کردهای سورانی که در اصل خسروانی تبار میباشند با افتخار و سربلندی ریشه خود را در قوم ماد بر اساس مستندات ثبت شده تاریخی و تحقیقات تاریخ دانان بزرگ بین المللی و کتیبه های سنگی بدست آمده میدانند.
نام یکی از گوشه های دستگاه ماهور در موسیقی
ریشه پادشاهی و تاریخ سیاسی و ادبیات ایران زمین با نام خسروانی گره خورده و به استناد بزرگان و شواهد موجود عصر خسروانی از زمان قوم ماد بوده و کردها وارثان قوم ماد میباشند که به زبان خسروانی و یا سورانی گویش میکنند.
زبان و سیرت پادشاهی قوم ماد با نام خسروانی میباشد.
خسرو، خسروی، خسروی فر، کیخسروی، خسروان، خسروانیان، خسروانی از بدو عهد باستان از زبان و ادبیات، فرهنگ موسیقی، سکه های اشرافی تا تاریخ پادشاهی و وزارت و سیاست از زمان قوم ماد با کردها تا به امروز همراه بوده.
زبان و سیرت پادشاهی قوم ماد با نام خسروانی میباشد.
خسرو، خسروی، خسروی فر، کیخسروی، خسروان، خسروانیان، خسروانی از بدو عهد باستان از زبان و ادبیات، فرهنگ موسیقی، سکه های اشرافی تا تاریخ پادشاهی و وزارت و سیاست از زمان قوم ماد با کردها تا به امروز همراه بوده.
کردهای سورانی اصالت خسروانی دارند و همین ضرب المثل معروف که هست خود گویای بزرگان و پادشاهی خاندان خسروانی از عصر باستان تا به امروز میباشد.
صلاح مملکت خویش خسروان دانند.
صلاح مملکت خویش خسروان دانند.
ملکانه. [ م َ ل ِ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) پادشاهانه. شاهانه. درخور شاهان. شایسته پادشاه : یکی از آن سیاه و دیگر دبیقیهای بغدادی بغایت نادر ملکانه. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 44 ) . امیدهای خوب کردو شرطهای ملکانه رفت. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 158 ) . فصلی زیر نامه نبشت نیکو و سخت قوی چنانکه او نبشتی ملکانه. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 431 ) . عنان کامکاری و زمام جهانداری به عدل و رحمت ملکانه. . . سپرده. ( کلیله و دمنه ) . آنگاه همت ملکانه را بر اعلای کلمةالحق مقصور گردانید. ( کلیله و دمنه ) . یک حاجت باقی است که درجنب عواطف ملکانه خطری ندارد. ( کلیله و دمنه ) . خادم از خجلت این انعام ملکانه. . . گران بار ایادی شده بود. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 236 ) . خسرو از آنجا که همت ملکانه و سیرت پادشاهانه او بود. . . گفت از شکسته خود مومیایی دریغ نمی باید داشت. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 114 ) . گدایان سیاهکار چون ده ساله عمر مفلسانه به ده روزه تنعم ملکانه بدل می توانستند زر به سود می ستدند و به خدمتی می دادند. ( تاریخ غازان ص 318 ) .
کلمات دیگر: