مترادف زعم : باور، تصور، توهم، حدس، رای، ظن، عقیده، گمان، نظر، پایندانی، پذرفتاری، ضمانت، کفالت، ریاست، زعامت، سروری
برابر پارسی : گمان، پندار، انگار، اندیشه
تاکيد , اثبات , تاييد ادعا , اظهارنامه , اعلا ميه , بيانيه , اگهي , اخبار , اعلا ن , درگيري , وانمودسازي , تظاهر , بهانه , ادعا
باور، تصور، توهم، حدس، رای، ظن، عقیده، گمان، نظر
پایندانی، پذرفتاری، ضمانت، کفالت
ریاست، زعامت، سروری
۱. باور، تصور، توهم، حدس، رای، ظن، عقیده، گمان، نظر
۲. پایندانی، پذرفتاری، ضمانت، کفالت
۳. ریاست، زعامت، سروری
(زَ عْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) به عهده گرفتن . 2 - (اِمص .) کفالت .
(زَ یا زِ یا زُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) گمان بردن . 2 - (اِ.) گمان .
زعم . [ زَ ] (ع اِمص ) پذرفتاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پذیرفتاری . پایندانی . کفالت . (فرهنگ فارسی معین ). || مهتری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مهتری . سروری . (فرهنگ فارسی معین ).
زعم . [ زَ ] (ع مص ) زعامة. (ناظم الاطباء). به عهده گرفتن . قبول کردن . کفالت کردن . پایندانی کردن . (فرهنگ فارسی معین ). ضامن و پذیرفتار گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد ). || مهتر شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گمان بردن و دانستن چنین و تهمت کردن . (منتهی الارب ). گمان کردن یا تهمت کردن . (آنندراج ). || خوش شدن گرفتن شیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گفتن بر همانا. (تاج المصادر بیهقی ). (مجمل اللغة، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). دعوی کردن . (زوزنی ). || گفتن سخنی که حجت ندارد و محض بر زبان غیر نقل کنند: و «زعم فلان کذا»؛ یعنی او چنین گفته . و این رادر سخنی گویند که حجت ندارند و محض بر زبان غیر نقل کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و منه الحدیث : بئس مطیة الرجل زعموا؛ یعنی بد است که وسیله ٔ غرض خود را «زعمواکذا» گرداند و نسبت کذب بسوی برادر خود کند مگر آنکه کذبش متیقن و اراده ٔ تحذیر مردمان باشد. (منتهی الارب ). زَعم . زِعم . زُعم . گفتن قولی حق و همچنین باطل و کذب (از اضداد) است و اکثر در جائی گویند که در آن شک دارند یا به کذب آن معتقدند و برای این گویند «زعموا مطیة الکذب » و عادت عرب این است که هرگاه کسی سخنی بگوید و در نزد آنان دروغگو باشد، گویند: زعم فلان . و در قرآن در هر مورد برای مذمت گوینده بکاررفته است . (از اقرب الموارد). رجوع به زعامة شود.
خاقانی .
زعم . [ زَ ع َ ] (ع مص ) طمع کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). امید داشتن و حرص نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
زعم . [ زَ ع ِ ] (ع ص ) شِواء زَعم ؛ بریانی بسیار چرب زود جاری شونده بر آتش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
گمان؛ ظن.
〈 بهزعمِ: بهگمانِ؛ بهپندارِ.