زوم
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
ازیز
مترادف و متضاد
زوم
فرهنگ فارسی
از نواحی ارمنیه در اطراف موصل و جبن زومی بدان منسوب است .
نوعی جلوۀ اپتیکی یا نوری که بهکمک عدسی دارای فواصل کانونی متغیر به دست میآید
فرهنگ معین
[ انگ . ] (اِ. ) نوعی عدسی با فاصلة کانونی متغیر. ،~ کردن الف - تغییر دادن فاصلة کانونی عدسی زوم برای تطبیق با موضوع مورد نظر عکاس یا فیلمبردار. ب - (مجازاً ) خیره شدن ، با توجه نگاه کردن در چیزی .
لغت نامه دهخدا
زؤم. [ زُءْم ْ ] ( ع مص ) رجوع به زأم شود.
زوم. [ زَ ] ( ع اِ ) نوعی از طعام لذیذ مر اهل یمن را که از شیر ترتیب دهند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
زوم. ( ع اِ ) عصاره گرفته شده از گیاهان. || آبی که برای خیساندن ، کشمش را در آن کنند. || مقدار آبی که هر بار روی خمیر یا لباس زیر برای شستن ریزند. || دفعه : غسلته زوماً او زومین ؛ من این لباس زیر را یک یا دو بار شستم. ( از دزی ج 1 ص 615 ).
زوم. ( اِخ ) دهی از دهستان اورامان است که در بخش رزاب شهرستان سنندج واقع است و 255 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
زوم. ( اِخ ) موضعی است به حجاز. ( منتهی الارب ) ( از معجم البلدان ).
زوم. ( اِخ ) ناحیه ای است به ارمنیه. ( منتهی الارب ). از نواحی ارمنیه در اطراف موصل و جبن زومی بدان منسوب است. ( از معجم البلدان ). رجوع به ماده بعد شود.
زوم. [ زَ ] ( ع اِ ) نوعی از طعام لذیذ مر اهل یمن را که از شیر ترتیب دهند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
زوم. ( ع اِ ) عصاره گرفته شده از گیاهان. || آبی که برای خیساندن ، کشمش را در آن کنند. || مقدار آبی که هر بار روی خمیر یا لباس زیر برای شستن ریزند. || دفعه : غسلته زوماً او زومین ؛ من این لباس زیر را یک یا دو بار شستم. ( از دزی ج 1 ص 615 ).
زوم. ( اِخ ) دهی از دهستان اورامان است که در بخش رزاب شهرستان سنندج واقع است و 255 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
زوم. ( اِخ ) موضعی است به حجاز. ( منتهی الارب ) ( از معجم البلدان ).
زوم. ( اِخ ) ناحیه ای است به ارمنیه. ( منتهی الارب ). از نواحی ارمنیه در اطراف موصل و جبن زومی بدان منسوب است. ( از معجم البلدان ). رجوع به ماده بعد شود.
زوم . (اِخ ) موضعی است به حجاز. (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
زوم . (اِخ ) ناحیه ای است به ارمنیه . (منتهی الارب ). از نواحی ارمنیه در اطراف موصل و جبن زومی بدان منسوب است . (از معجم البلدان ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
زوم . (ع اِ) عصاره ٔ گرفته شده از گیاهان . || آبی که برای خیساندن ، کشمش را در آن کنند. || مقدار آبی که هر بار روی خمیر یا لباس زیر برای شستن ریزند. || دفعه : غسلته زوماً او زومین ؛ من این لباس زیر را یک یا دو بار شستم . (از دزی ج 1 ص 615).
زوم . [ زَ ] (ع اِ) نوعی از طعام لذیذ مر اهل یمن را که از شیر ترتیب دهند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
دانشنامه عمومی
زوم (سروآباد). زوم (سروآباد)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان سروآباد در استان کردستان ایران است.
این روستا در دهستان ژریژه قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۰۸ نفر (۱۹خانوار) بوده است.
این روستا در دهستان ژریژه قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۰۸ نفر (۱۹خانوار) بوده است.
wiki: زوم (سروآباد)
فرهنگستان زبان و ادب
{zoom} [سینما و تلویزیون] نوعی جلوۀ اپتیکی یا نوری که به کمک عدسی دارای فواصل کانونی متغیر به دست می آید
پیشنهاد کاربران
ریز شدن _ متمرکز شدن_
کلمات دیگر: