داغان کردن
فارسی به انگلیسی
to shatter
disintegrate, fray
فارسی به عربی
حطم , خفیق
مترادف و متضاد
خراب کردن، خمیر درست کردن، داغان کردن، پی درپی زدن، با خمیر پوشاندن
خرد کردن، داغان کردن، شکستن
فرهنگ معین
(کَ دَ ) (مص م . ) ۱ - متفرق کردن ، پریشان ساختن . ۲ - خرد کردن . ،درب و ~ خرد و پریشان کردن .
لغت نامه دهخدا
داغان کردن. [ ک َدَ ] ( مص مرکب ) متلاشی کردن. از هم پاشیدن. از هم فروریختن و از هم فروپاشیدن چیزی را. || پراکندن. متفرق کردن چیزی را. پراکنده ساختن چیزی را.
کلمات دیگر: