رستگار کردن
فارسی به انگلیسی
deliver, redeem
فارسی به عربی
سلم
مترادف و متضاد
ازاد کردن، تحویل دادن، ایراد کردن، رستگار کردن
فرهنگ فارسی
آزاد ساختن آزادی بخشیدن رها کردن
لغت نامه دهخدا
رستگار کردن. [ رَ ت َ / رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آزاد ساختن. آزادی بخشیدن. رها کردن. رهایی دادن. خلاص کردن :
بفرمود شه تا رقیبان بار
کنند آن فروبسته را رستگار.
بفرمود شه تا رقیبان بار
کنند آن فروبسته را رستگار.
نظامی.
کلمات دیگر: