مترادف زهرالود : ( زهرآلود ) زهرآگین، زهردار، سم آلود، سمی، مسموم
زهرالود
مترادف زهرالود : ( زهرآلود ) زهرآگین، زهردار، سم آلود، سمی، مسموم
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
سام , سم
مترادف و متضاد
زهر الود
مضر، مهلک، موذی، زهر الود
زهر الود، سمی، زهردار
لغت نامه دهخدا
( زهرآلود ) زهرآلود. [ زَ ] ( ن مف مرکب ) زهردار و آلوده به زهر. ( ناظم الاطباء ). آلوده به زهر. زهرآگین. سمی. ( از فرهنگ فارسی معین ) :
شیرمردی ، خیز و خوی شیرخوردن کن رها
تا کی این پستان زهرآلود داری در دهان.
سهم زد زان هوای زهرآلود.
کانگبین است سخت زهرآلود.
طبرزدهای زهرآلود کرده.
حذر نمی کند از تیر آه زهرآلود.
میان شربت نوشین و تیغ زهرآلود.
ز تأثیر نگاه تلخ چشم همچو بادامش.
آنکه شد یک بار زهرآلود از سوراخ مار
بار دیگر گرد آن سوراخ کی آردگذر.
شیرمردی ، خیز و خوی شیرخوردن کن رها
تا کی این پستان زهرآلود داری در دهان.
خاقانی.
راه برداشت می دوید چو دودسهم زد زان هوای زهرآلود.
نظامی.
هم بدین خسروی نیم خشنودکانگبین است سخت زهرآلود.
نظامی.
جگرها دید مشک اندود کرده طبرزدهای زهرآلود کرده.
نظامی.
عجب که در عسل اززهر می کند پرهیزحذر نمی کند از تیر آه زهرآلود.
سعدی.
چو هرچه می رسد از دست دوست فرقی نیست میان شربت نوشین و تیغ زهرآلود.
سعدی.
کند مژگان زهرآلود را انگشت زنهاری ز تأثیر نگاه تلخ چشم همچو بادامش.
صائب ( از آنندراج ).
|| مسموم. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : آنکه شد یک بار زهرآلود از سوراخ مار
بار دیگر گرد آن سوراخ کی آردگذر.
معزی ( یادداشت ایضاً ).
رجوع به ماده بعد شود.فرهنگ عمید
( زهرآلود ) زهرآلوده، آلوده به زهر، زهردار.
پیشنهاد کاربران
به زهر آلوده شده
سیانور
سمی
چیز یا ماده ای که زهر دارد
سم آلود
آغشته به زهر
زهراگین،
زهر زده ( در تاجیکستان )
زهر آلود: آلوده به سم.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۲۸ ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۲۸ ) .
کلمات دیگر: