کلمه جو
صفحه اصلی

رسیدگی کردن

فارسی به انگلیسی

dispose, meet, handle, hear, investigate, settle, tend, view, to investigate, to check, to look after, to handle, to verify

to investigate, to check, to look after, to handle, to verify


dispose, meet, handle, hear, investigate, settle, tend, view


فارسی به عربی

احضر , استفسر , اشرف علیه , فتش , مراقبة
( رسیدگی کردن(به ) ) حقق فیه

احضر , استفسر , اشرف عليه , فتش , مراقبة


مترادف و متضاد

attend (فعل)
همراه بودن، توجه کردن، انتظار داشتن، حضور داشتن، رسیدگی کردن، مواظبت کردن، گوش کردن، در ملازمت کسی بودن، در پی چیزی بودن، از دنبال امدن، انتظار کشیدن، پرستاری کردن

consider (فعل)
فرض کردن، سنجیدن، رسیدگی کردن، مطرح کردن، تفکر کردن، ملاحظه کردن، تعمق کردن

supervise (فعل)
نظارت کردن، رسیدگی کردن، برنگری کردن

inquire (فعل)
محقق کردن، پرسیدن، سوال کردن، جویا شدن، پرسش کردن، تحقیق کردن، باز جویی کردن، رسیدگی کردن، استنطاق کردن، امتحان کردن، پژوهیدن، تفتیش کردن

verify (فعل)
محقق کردن، تحقیق کردن، رسیدگی کردن، مقابله کردن، ممیزی کردن، بازبینی کردن، صحت و سقم امری را معلوم کردن

investigate (فعل)
تحقیق کردن، باز جویی کردن، رسیدگی کردن، بررسی کردن، پژوهیدن، تفتیش کردن، جستار کردن، وارسی کردن، استفسار کردن، اطلاعات مقدماتی بدست اوردن

check (فعل)
رسیدگی کردن، منع کردن، جلوگیری کردن از، بررسی کردن، مقابله کردن، ممانعت کردن، تطبیق کردن، نشان گذاردن

inspect (فعل)
رسیدگی کردن، سرکشی کردن، بازرسی کردن، تفتیش کردن

audit (فعل)
رسیدگی کردن

فرهنگ فارسی

توجه کردن یا آگاه بودن

لغت نامه دهخدا

رسیدگی کردن. [ رَ / رِ دَ / دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) توجه کردن. || آگاه بودن. وارسی کردن. ( ناظم الاطباء ). سرکشی. تحقیق. تفتیش کردن. ( یادداشت مؤلف ).
- رسیدگی کردن به کارها ؛ سرکشی نمودن بدانها. تفتیش و تحقیق از آنها. وارسی کردن به آنها. ( یادداشت مؤلف ).

پیشنهاد کاربران

توجه کردن، پرداختن و یا انجام دادن کاری

habilitate


کلمات دیگر: