متکرر
زود زود
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
مکرر، تکرار شونده، زود زود، بسیار رخ دهنده
زود زود، غالبا، بارها، مکررا، کرارا
فرهنگ فارسی
شتاب شتاب و زود باش
لغت نامه دهخدا
زودزود. ( ق مرکب )شتاب شتاب. و زودباش. ( آنندراج ). معجلاً و به تعجیل. ( ناظم الاطباء ) :... خوارزمشاه خفته نیست وزودزود دست به وی دراز نتوان کرد. ( تاریخ بیهقی ).
از فسون او عدمها زودزود
خوش معلق می زند سوی وجود.
از فسون او عدمها زودزود
خوش معلق می زند سوی وجود.
مولوی.
کلمات دیگر: