کلمه جو
صفحه اصلی

خریداری کردن


مترادف خریداری کردن : خرید کردن، خریدن، ابتیاع کردن، معامله کردن

متضاد خریداری کردن : فروختن

فارسی به انگلیسی

to redeem


buy

فارسی به عربی

شراء

مترادف و متضاد

خرید کردن، خریدن، ابتیاع کردن، معامله کردن ≠ فروختن


buy (فعل)
تطمیع کردن، خریدن، خریداری کردن، خرید کردن

shop (فعل)
خریدن، خریداری کردن، خرید کردن، مغازه گردی کردن

bargain (فعل)
چانه زدن، خریدن، خریداری کردن

purchase (فعل)
خریدن، خریداری کردن، خرید کردن، ستون ساختن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ابتیاع کردن خرید کردن .

لغت نامه دهخدا

خریداری کردن. [ خ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خریدن. ابتیاع کردن : و هرهفته به یکبار ایشان را بنزدیک خویش خواندی و خریداری کردی چون نفروختندی باز بزندان فرستادی. ( تاریخ بخارا نرشخی ). || پذیرفتن. قبول کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
بدخو نشدستی تو گر زانکه نکردیمان
با خوی بد از اول چندانت خریداری.
منوچهری.
و حیلتها ساختند تا رأی نیکوی او را در باب ما گردانیدند و وی نیز آن را که ساختند خریداری کرد. ( تاریخ بیهقی ).

جدول کلمات

ابتیاع


کلمات دیگر: