کلمه جو
صفحه اصلی

زنندگی

فارسی به انگلیسی

atrociousness, atrocity, blatancy, gall, grubbiness, luridness, repulsiveness, unpleasantness

فارسی به عربی

شدة الحزن

مترادف و متضاد

pungency (اسم)
تندی، زنندگی

poignancy (اسم)
تیزی، تلخی، زنندگی، حادی

piquancy (اسم)
گوشهداری، تند و تیزی، زنندگی، طعنهامیزی

فرهنگ فارسی

۱ - زننده بودن ضاربیت . ۲ - زشتی نفرت انگیزی نامطبوعی : زنندگی این عمل حد ندارد .

فرهنگ معین

(زَ نَ دَ یا دِ ) (حامص . ) زشتی .

لغت نامه دهخدا

زنندگی. [ زَ ن َن ْ دَ / دِ ] ( حامص ) زننده بودن. ضاربیت. || زشتی. نفرت انگیزی. نامطبوعی : زنندگی این عمل حد ندارد. ( فرهنگ فارسی معین ).


کلمات دیگر: