کلمه جو
صفحه اصلی

در برداشتن

فارسی به انگلیسی

to comprise, to entail, to wear


contain


contain, to comprise, to entail, to wear, embrace

فارسی به عربی

تضمن


تضمن
احتو , اشمل , جسد , دب , طوق , میراث، احتو , اشمل , جسد , دب , طوق , میراث

مترادف و متضاد

bear (فعل)
تاب اوردن، بردن، مربوط بودن، حمل کردن، داشتن، زاییدن، تحمل کردن، متحمل شدن، در برداشتن، میوه دادن

comport (فعل)
جور بودن، تحمل کردن، در برداشتن، حامل بودن

entail (فعل)
موجب شدن، در برداشتن، شامل بودن، متضمن بودن، مستلزم بودن، حمل کردن بر، حبس یا وقف کردن

comprise (فعل)
در برداشتن، شامل بودن، متضمن بودن

contain (فعل)
باز داشتن، در برداشتن، شامل بودن، متضمن بودن، دارا بودن، محتوی بودن، محدود نگاهداشتن

embody (فعل)
در برداشتن، مجسم کردن، متضمن بودن، جسم دادن

encircle (فعل)
در برداشتن، احاطه کردن، دور گرفتن، دور چیزی گشتن، حلقه زدن

include (فعل)
شمردن، در برداشتن، شامل بودن، متضمن بودن، عبارت بودن از، قرار دادن، به حساب اوردن

presuppose (فعل)
در برداشتن، متضمن بودن، پیش پنداشتن، از پیش فرض کردن

infold (فعل)
پوشاندن، در برداشتن، پیچیدن، در بر گرفتن

فرهنگ فارسی

در کنار و بغل داشتن در آغوش داشتن

لغت نامه دهخدا

در بر داشتن. [ دَ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) در کنار و بغل داشتن.( ناظم الاطباء ). در آغوش داشتن. در کنار خود داشتن.
- امثال :
هرکه زر دارد دشمن در بر دارد. ( از جامع التمثیل ).
|| شامل بودن. حاوی بودن. متضمن بودن. و رجوع به این ترکیب ذیل بر شود.

پیشنهاد کاربران

به همراه داشتن

straddle

شامل شدن

در بر گرفتن


کلمات دیگر: