to annihilate or destroy
نابود کردن
فارسی به انگلیسی
annihilate, consume, destroy, devour, dispatch, eat, exterminate, extinguish, extirpate, kill, liquidate, lose, obliterate, overturn, ruin, undo, waste, wreck, eliminate
فارسی به عربی
ابد , احذف , مت ، اِجتياحٌ
استئصال
ابد , احذف , مت ، اِجتیاحٌ
استئصال
استئصال
مترادف و متضاد
برانداختن، ضایع کردن، کشتن، نابود کردن، از بین بردن، فنا کردن، خراب کردن، تباه کردن، ویران کردن
خرد کردن، نابود کردن، از بین بردن، سربه سر کردن، محو کردن، خنثی نمودن، فنا کردن
نابود کردن، محو کردن، تراشیدن، حذف کردن از
نابود کردن، مردن، تلف شدن، هلاک شدن
ضایع کردن، کشتن، نابود کردن، ویران ساختن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) نیست کردن معدوم کردن .
لغت نامه دهخدا
نابود کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نیست کردن. معدوم کردن. ناپیدا کردن. ( ناظم الاطباء ). افناء. اطاحة. استهلاک. ( منتهی الارب ). اعدام. محو کردن. ازبین بردن. از میان برداشتن. فانی کردن :
هر چند که شاه نامور باشد
نابود کنی نشان و نامش را.
هر چند که شاه نامور باشد
نابود کنی نشان و نامش را.
ناصرخسرو.
بود من نابود کرد و یاد من نسیان گرفت.سوزنی.
واژه نامه بختیاریکا
اَو به جا نُهادن؛ بو نُهادن ور جایی؛ درقونیدِن؛ سر بار کم کردن؛ پِچِک کندِن؛ پِر کندن؛ سُلُف کِردِن؛ قِقِشت وَندِن؛ سَر خَردِن؛ کُتِ دراَوُردن؛ نِشُندِن سرچل سرد؛ ور پا کردن؛ ور داشتِن؛ کُت ورچیدِن
نِتار وُرداشتِن؛ سَر خَردِن؛ درقونیدِن؛ قَونیدِن؛ پِر کندن؛ پِچِک کندِن؛ بو نُهادن ور جایی؛ کُت ورچیدِن؛ ور چیدِن
نِتار وُرداشتِن؛ سَر خَردِن؛ درقونیدِن؛ قَونیدِن؛ پِر کندن؛ پِچِک کندِن؛ بو نُهادن ور جایی؛ کُت ورچیدِن؛ ور چیدِن
پیشنهاد کاربران
برباددادن
سربه نیست کردن
برانداختن
ریشه کن کردن
هدم، اعدام, فنا، معدوم کردن
امحا
از بین بردن
Drive Out
کلمات دیگر: