کلمه جو
صفحه اصلی

ناامید شدن

فارسی به انگلیسی

despair

فرهنگ فارسی

دست شستن . سر خوردن .

لغت نامه دهخدا

ناامید شدن. [ اُ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) دست شستن. سرخوردن. امید بریدن. قنوط. خیبت. اِتئاس. نومید شدن. یأس. استیآس. اَیس. اِبلاس. مأیوس شدن :
تنش تیره و روی و مویش سپید
چو دیدش دل سام شد ناامید.
فردوسی.
بیامد بنزدیک پیل سپید
شهنشاه چین شد ز جان ناامید.
فردوسی.
چنین پاسخش داد دیو سپید
که از روزگاران مشو ناامید.
فردوسی.
موی سپید چیست ندانی نشان مرگ
زیرا که هر که دید ز خود ناامید شد.
جمال الدین اصفهانی.

واژه نامه بختیاریکا

دل نُهادن

پیشنهاد کاربران

- برکندن امید ؛ ناامید شدن. امید بریدن. مأیوس شدن :
من آن روز برکندم از عمر امید
که افتادم اندر سیاهی سپید.
سعدی.

معنی ضرب المثل - > قافیه را باختن
جا زدن و تا آخر تحمل مشکلی را نکردن.


کلمات دیگر: