کلمه جو
صفحه اصلی

سنوب

فرهنگ فارسی

جمع سنب اسب بسیار رو و تیز قدم

لغت نامه دهخدا

سنوب. [ س َ ] ( ع ص ) رجل سنوب ؛ مرد خشمگین و مرد دروغگوی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

سنوب. [ س ُ ] ( ع اِ ) ج ِ سِنِب ، اسب بسیاررو و تیزقدم. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

سنوب . [ س َ ] (ع ص ) رجل سنوب ؛ مرد خشمگین و مرد دروغگوی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


سنوب . [ س ُ ] (ع اِ) ج ِ سِنِب ، اسب بسیاررو و تیزقدم . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: