طعامی است و آن چنان باشد که خرما را با روغن و پینو آمیخته بشورانند و تخم خرما را از آن دور کنند و گاه عوض پنیو پست ریزند .
حیس
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
حیس.[ ح َ ] ( ع اِ ) طعامی است و آن چنان باشد که خرما رابا روغن و پینو آمیخته بشورانند و تخم خرما را از آن دور کنند و گاه عوض پینو، پست ریزند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). چنگالی و آن حلوایی باشد که از روغن و کعک و شیر و جز آن کنند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || امر ردی نامحکم. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ): گویند: هذا الامرحیس. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || در مثل گویند عاد الحیس بحاس ؛ ای عادالفاسد یفسد. واصل مثل اینست که زنی مردی را در فجور دیده سرزنش کرد و دیری نگذشت که مرد آن زن را در همچنان فجور دید. ( منتهی الارب ). و این مثل است برای کسی که روش خود نیکو گرداند و سپس به بدی گراید. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || ( مص ) حیس ساختن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || تافتن رسن را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || آمیختن. ( منتهی الارب ). مخلوط کردن. ( از اقرب الموارد ). || نزدیک شدن هلاک. ( منتهی الارب ). و به این معنی بطور مجهول استعمال شود. ( از اقرب الموارد ).
دانشنامه عمومی
حیس (شهر). حیس شهریست در ساحل شمال غربی یمن، از توابع استان تَعِز در کشور یمن در شبه جزیره عربستان. شهریست زیبا و دارای بستان کروم انگور و باغ های نخل خرما است. در وصف آن شاعر:(مسلم بن نعیم المالکی) می سراید:
فهرست شهرهای یمن
أما دیار بنی عون فَمُنجدةٌ
والعّز قومی بحیس دارها الشَعَفُ
من بعد آطام عّز کان یسکنها
فهرست شهرهای یمن
أما دیار بنی عون فَمُنجدةٌ
والعّز قومی بحیس دارها الشَعَفُ
من بعد آطام عّز کان یسکنها
wiki: حیس (شهر)
کلمات دیگر: