کلمه جو
صفحه اصلی

خمش کردن

فرهنگ فارسی

بازداشتن کسی را از سخن گفت یا کشتن چنانکه چراغ و شمع را .

لغت نامه دهخدا

خمش کردن. [ خ َ م ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بازداشتن کسی را از سخن گفتن. || کشتن ، چنانکه چراغ و شمع را. خموش ساختن. || خاموش شدن. سخن نگفتن : گفت : تش خمش کنید من میخواهم که... ( فیه مافیه ). خمش کرد و هیچ نگفت... ( فیه مافیه ).


کلمات دیگر: