دم جنباندن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
حرکت دادن دم .
لغت نامه دهخدا
دم جنباندن. [ دُ جُم ْ دَ ] ( مص مرکب ) حرکت دادن دم. جنبانیدن سگ و خران دم خود را. ( از یادداشت مؤلف ) :
سگ پی لقمه چو دم جنباند
عاقل آن را نه تواضع خواند.
سگ پی لقمه چو دم جنباند
عاقل آن را نه تواضع خواند.
جامی.
|| کنایه است از تملق و مزاج گویی ، و آن از دم جنباندن سگ مأخوذ است ، زیرا سگ در پیش صاحب خود چنان کند. تملق و تبصبص نمودن. تملق. تبصبص. ( از یادداشت مؤلف ).کلمات دیگر: