کلمه جو
صفحه اصلی

کسعه

فرهنگ فارسی

خجک سپید در روی هر چیز . نقطعه سفید در جبهه هر چیز یا ریزه نان

لغت نامه دهخدا

( کسعة ) کسعة. [ ک ُ ع َ ] ( ع اِ ) خجک سپید در روی هر چیز. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). نقطه ٔسفید در جبهه هرچیز. ( از اقرب الموارد ). || پرهای سفید در زیر دم عقاب و دیگر مرغان. ( ناظم الاطباء ). پرریزه سپید فراهم آمده زیر دم عقاب و جز آن از مرغان. ج ، کُسَع. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || ریزه نان. ج ِ کُسَع. ( ناظم الاطباء ). || خر. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || خران ِ کره. ( منتهی الارب ).کره خر. ( ناظم الاطباء ). || خران و گاوان کار و خدمت. ( منتهی الارب ). گاو کار. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بنده بدانجهت که رانده شود از عصا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || دهش یا ستور که جهت شیر انعام کنند کسی را. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || ( اِخ ) نام صنمی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). نام بتی. ( ناظم الاطباء ).

کسعة. [ ک ُ ع َ ] (ع اِ) خجک سپید در روی هر چیز. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). نقطه ٔسفید در جبهه ٔ هرچیز. (از اقرب الموارد). || پرهای سفید در زیر دم عقاب و دیگر مرغان . (ناظم الاطباء). پرریزه ٔ سپید فراهم آمده زیر دم عقاب و جز آن از مرغان . ج ، کُسَع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ریزه نان . ج ِ کُسَع. (ناظم الاطباء). || خر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خران ِ کره . (منتهی الارب ).کره خر. (ناظم الاطباء). || خران و گاوان کار و خدمت . (منتهی الارب ). گاو کار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بنده بدانجهت که رانده شود از عصا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دهش یا ستور که جهت شیر انعام کنند کسی را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || (اِخ ) نام صنمی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). نام بتی . (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: