کلمه جو
صفحه اصلی

شناط

فرهنگ فارسی

زن نیکو گوشت و تن نیکو رنگ جمع شناطات

لغت نامه دهخدا

شناط. [ ش ِ ] ( ع ص ) زن نیکو گوشت و تن و نیکورنگ. ج ، شِناطات ، شَنائط. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

شناط. [ ش ِ ] ( اِخ ) نام محلی کنار راه قزوین و زنجان ، میان شریف آباد و خرم دره ، در 221400گزی تهران. ( یادداشت مؤلف ).

شناط. [ ش ِ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه قزوین و زنجان ، میان شریف آباد و خرم دره ، در 221400گزی تهران . (یادداشت مؤلف ).


شناط. [ ش ِ ] (ع ص ) زن نیکو گوشت و تن و نیکورنگ . ج ، شِناطات ، شَنائط. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: