منسوب به فوه که گمانم در حدود بصره است .
فوی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
فوی. [ ف َوْ وی ] ( ص نسبی ) منسوب به فو که بطنی است از معافر. ( سمعانی ).
فوی. [ ف َوْ وی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به فوه که گویا در حدود بصره است. ( از سمعانی ).
فوی. [ ف َوْ وی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به فوه که گویا در حدود بصره است. ( از سمعانی ).
فوی . [ ف َوْ وی ] (ص نسبی ) منسوب به فو که بطنی است از معافر. (سمعانی ).
فوی . [ ف َوْ وی ی ] (ص نسبی ) منسوب به فوه که گویا در حدود بصره است . (از سمعانی ).
کلمات دیگر: