رفیق خجسته رفیق مبارک
خجسته رفیق
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خجسته رفیق. [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ رَ ] ( اِ مرکب ) رفیق خجسته. رفیق مبارک. رفیق خوش خصال. رفیق نکوسیرت :
گفت با بشر کای خجسته رفیق
باز پرسم بگو که از چه طریق.
گفت با بشر کای خجسته رفیق
باز پرسم بگو که از چه طریق.
نظامی.
کلمات دیگر: