ستانیدن. [ س ِ / س َ دَ ] ( مص ) گرفتن. ( آنندراج ). ستدن : و هیچ مهتر سخن نگفتی و گفتی تو رشوت ستانیده ای و هیچکس را بر هیچ کار ایمن نداشتی. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ). و مردمان را خواسته ها ستانیدند و چهارپایان براندند و شهرها بگرفتند. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ).