کلمه جو
صفحه اصلی

در امیخته

فرهنگ فارسی

( در آمیخته ) آمیخته مخلوط مختلط ممزوج

لغت نامه دهخدا

( درآمیخته ) درآمیخته. [ دَ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) آمیخته. مخلوط. مختلط. ممزوج. شَمیط. مشموط. ( از منتهی الارب ): عَبیثة؛ جو و گندم درآمیخته. ( منتهی الارب ).
- درآمیخته رای ؛ مشوش. سرگشته رای : مُرغاد؛ مرد درآمیخته رای که وجه آن را درنیابد. ( منتهی الارب ).
- درآمیخته شدن ؛ مخلوط شدن. ممزوج شدن. التخاط. هَوَش. ( منتهی الارب ).
- درآمیخته گردیدن ؛ مخلوط شدن. تَقافص. ( از منتهی الارب ).


کلمات دیگر: