بی احترامی کردن
حرمت شکستن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
حرمت شکستن. [ ح ُ م َ ش ِ ک َ ت َ ] ( مص مرکب ) حرمت بردن. بی احترامی کردن :
لیکن چو حرمت تو نداردتو از گزاف
مشکن ز بهر حرمت اسلام حرمتش.
لیکن چو حرمت تو نداردتو از گزاف
مشکن ز بهر حرمت اسلام حرمتش.
ناصرخسرو.
کلمات دیگر: