تابیدن تافتن
در تابیدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
درتابیدن. [ دَ دَ ] ( مص مرکب ) تابیدن. تافتن :
به خانه در ز نور قرص خورشید
همان بینی که درتابد به روزن.
به خانه در ز نور قرص خورشید
همان بینی که درتابد به روزن.
ناصرخسرو.
رجوع به تابیدن شود.کلمات دیگر: