کلمه جو
صفحه اصلی

زغم

فرهنگ فارسی

زور و تعدی و زیادتی و زبر دستی

لغت نامه دهخدا

زغم. [ زُ غ َ ] ( اِ ) زور. تعدی. زیادتی. ( برهان ) ( آنندراج ). زور. قوت. تعدی. زیادتی. زبردستی. ( ناظم الاطباء ). در کتاب احوال و اشعار رودکی ، ذیل اشعار پراکنده ابوشکور که در فرهنگها آمده آرد:
در کلمه زغم بمعنی زور و تعدی :
زغم به حال حریفان مستمند مکن
چنانکه گر نخوری غم ، زغم نباشد سود.
ابوشکور ( احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1259 ).
ولی دزی این کلمه را در ذیل قوامیس عرب زَغَم ضبط کرده و آرد در ترجمه کتاب مقدس معادل خشم عبری است. ( دزی ج 1 ص 595 ).


کلمات دیگر: