تیز دادن یا ادامه داشتن یا روان شدن چیزی یا سبز شدن درخت پس خشکیدن .
ردام
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ردام . [ رُ] (ع ص ) مرد بی خیر. || (اِ) تیز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
ردام. [ رُ] ( ع ص ) مرد بی خیر. || ( اِ ) تیز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ).
ردام. [ رُ ] ( ع مص ) رَدْم. تیز دادن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ادامه داشتن. || روان شدن چیزی. || سبز شدن درخت پس خشکیدن. ( از اقرب الموارد ).
ردام. [ رُ ] ( ع مص ) رَدْم. تیز دادن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ادامه داشتن. || روان شدن چیزی. || سبز شدن درخت پس خشکیدن. ( از اقرب الموارد ).
ردام . [ رُ ] (ع مص ) رَدْم . تیز دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ادامه داشتن . || روان شدن چیزی . || سبز شدن درخت پس خشکیدن . (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: