کلمه جو
صفحه اصلی

پا دادن

فارسی به انگلیسی

to happen


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - روان کردن . ۲ - قوت دادن قدرت دادن . ۳ - پیش آمدن خیری کسی را . ۴ - بهنگام مشق صف جمع پارا بقوت و نظم بر زمین کوفتن : پابده .
روان کردن و قوت و قدرت دادن

فرهنگ معین

(دَ)(مص م .) کمک کردن ، نیرو دادن .


(دَ) (مص ل .) فرصت مناسب پیش آمدن .


(دَ )(مص م . ) کمک کردن ، نیرو دادن .
(دَ ) (مص ل . ) فرصت مناسب پیش آمدن .

لغت نامه دهخدا

پا دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) روان کردن و قوت و قدرت دادن. ( تتمه برهان ). اتفاق نیکو برای کسی پیش آمدن.

اصطلاحات

معنی اصطلاحات عامیانه و امروزی -> پا دادن
پذیرفتن پیشنهاد، آمار دادن

واژه نامه بختیاریکا

شَنگهِستِن

پیشنهاد کاربران

زیر بار حرف کسی رفتن


کلمات دیگر: