کلمه جو
صفحه اصلی

فات

فرهنگ فارسی

کوبنده و ریز ریز کننده .

لغت نامه دهخدا

فات . (اِ)سرنوشت . تقدیر. || مرگ : فات یافتن ؛ مردن .(ناظم الاطباء). || (ع اِ) نام گیاهی یا دارویی . (اقرب الموارد).


فات . [ فات ت ] (ع ص ) کوبنده و ریزریزکننده . (ناظم الاطباء).


فات. ( اِ )سرنوشت. تقدیر. || مرگ : فات یافتن ؛ مردن.( ناظم الاطباء ). || ( ع اِ ) نام گیاهی یا دارویی. ( اقرب الموارد ).

فات. [ فات ت ] ( ع ص ) کوبنده و ریزریزکننده. ( ناظم الاطباء ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] فآت. معنی فِئَةٌ: جماعتی - گروهی
ریشه کلمه:
اتی (۵۵۳ بار)
ف (۲۹۹۹ بار)


کلمات دیگر: