خرامنده
جائظ
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
جائظ. [ ءِ ] ( ع ص ) از: جأظ. گران چشم :جأظَ من الماء؛ گران چشم شد از آب. ( منتهی الارب ).
جائظ. [ ءِ ] ( ع ص ) از: جوظ و جوظان. خرامنده. خرامان رونده. متکبر.
جائظ. [ ءِ ] ( ع ص ) از: جوظ و جوظان. خرامنده. خرامان رونده. متکبر.
جائظ. [ ءِ ] (ع ص ) از: جأظ. گران چشم :جأظَ من الماء؛ گران چشم شد از آب . (منتهی الارب ).
جائظ. [ ءِ ] (ع ص ) از: جوظ و جوظان . خرامنده . خرامان رونده . متکبر.
کلمات دیگر: