کلمه جو
صفحه اصلی

ذئبه

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث ذئب ماده گرگ .
نامی است از نامهای زنان عرب و از جمله نام مادر ربیعه شاعر . نام اسبی .

از کلمه دیو و دیب بمعنی جزیره است .

لغت نامه دهخدا

( ذئبة ) ذئبة. [ ذِءْ ب َ ] ( ع اِ )گرگ ماده. ماده گرگ. || موی پیشانی. || آزاری است در گلوی شتر که چون عارض شود با آهنی از بیخ گوش و گلو سوراخ کنند و از آنجا چیزی چون گاورس بیرون آرند. || گشادگی میان دو پهلوی پالان و زین. || چیزی که زیر مقدم ملتقای دو کوهه زین باشد و فرودسر کتف ستور را میگزد.

ذئبة. [ ذِءْ ب َ ] ( ع مص ) بر دستان شدن مانند ذئب. بدو دست و پا شدن چون گرگ.

ذئبة. [ ذِءْ ب َ ] ( اِخ ) نامی است از نامهای زنان عرب و از جمله نام مادر ربیعه شاعر. || نام اسبی.

ذئبة. [ ذِءْ ب َ ] ( اِخ ) آبی است بنی ربیعةبن عبداﷲ را و گفته اند آبی است بنی ابی بکربن کلاب را.

ذئبة. [ ذِءْ ب َ ] (اِخ ) آبی است بنی ربیعةبن عبداﷲ را و گفته اند آبی است بنی ابی بکربن کلاب را.


ذئبة. [ ذِءْ ب َ ] (اِخ ) نامی است از نامهای زنان عرب و از جمله نام مادر ربیعه ٔ شاعر. || نام اسبی .


ذئبة. [ ذِءْ ب َ ] (ع اِ)گرگ ماده . ماده گرگ . || موی پیشانی . || آزاری است در گلوی شتر که چون عارض شود با آهنی از بیخ گوش و گلو سوراخ کنند و از آنجا چیزی چون گاورس بیرون آرند. || گشادگی میان دو پهلوی پالان و زین . || چیزی که زیر مقدم ملتقای دو کوهه ٔ زین باشد و فرودسر کتف ستور را میگزد.


ذئبة. [ ذِءْ ب َ ] (ع مص ) بر دستان شدن مانند ذئب . بدو دست و پا شدن چون گرگ .


ذیبة. [ ذَ ب َ ] (اِخ ) نام آبی است بنوربیعةبن عبداﷲ را. و بعضی گویند آبی است ابوبکربن کلاب را و بدانجا رمله ای که بنوربیة بدانجا فرود آیند.


( ذیبة ) ذیبة. [ ذَ ب َ ] ( اِخ ) نام آبی است بنوربیعةبن عبداﷲ را. و بعضی گویند آبی است ابوبکربن کلاب را و بدانجا رمله ای که بنوربیة بدانجا فرود آیند.

ذیبة. [ ب َ ] ( اِخ ) از کلمه دیو و دیب به معنی جزیره است : ذیبة المهل ؛ جزیره مهلان. ( ماله ِها ).

ذیبة. [ ب َ ] (اِخ ) از کلمه ٔ دیو و دیب به معنی جزیره است : ذیبة المهل ؛ جزیره ٔ مهلان . (ماله ِها).



کلمات دیگر: