مقید گرفتار
پا در گل
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(دَ گِ ) (ص مر. ) ۱ - آن که پایش در میان گل و خاک است . ۲ - گرفتار. ۳ - خجل ، شرمسار.
لغت نامه دهخدا
پا در گل. [ دَ گ ِ ] ( ص مرکب ) مقیّد. گرفتار. || خجل. شرمسار :
ز شرم جلوه مستانه او سروپا در گل
ز طوق قمریان چون دود از روزن هوا گیرد.
دوش بر یاد حریفان بخرابات شدم
خم می دیدم خون در دل و پا در گل بود.
ز شرم جلوه مستانه او سروپا در گل
ز طوق قمریان چون دود از روزن هوا گیرد.
صائب.
- پا در گل بودن ؛ مقید بودن. گرفتار و پای بند چیزی بودن : دوش بر یاد حریفان بخرابات شدم
خم می دیدم خون در دل و پا در گل بود.
حافظ.
فرهنگ عمید
۱. کسی که پایش در گل فرورفته.
۲. [مجاز] شخص گرفتار، درمانده.
۳. شرمسار و خجل.
۲. [مجاز] شخص گرفتار، درمانده.
۳. شرمسار و خجل.
کلمات دیگر: