سدبندي , رگبارگلوله , بطورمسلسل بيرون دادن , شليک , تيرباران , شليک بطور دسته جمعي , شليک کردن , بصورت شليک درکردن , رگبار
وابل
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) باران تند و درشت قطره : (( نگار من چو حال من چنین دید ببارید از مژه باران وابل . ) ) ( منوچهری . د. چا. ۵۴ : ۲ )
نام قبیله ایست از عرب
نام قبیله ایست از عرب
فرهنگ معین
(بِ ) [ ع . ] (اِ. ) باران تند و شدید.
لغت نامه دهخدا
وابل. [ ب ِ ] ( ع ص ) بخشنده. جواد: رجل ٌ وابل. ( از اقرب الموارد ). || باران بزرگ قطره. ( غیاث ) ( منتهی الارب ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 102 ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). باران سخت. باران تند. باران درشت قطره. رگبار، باران تند بزرگ قطره :
نگار من چو حال من چنین دید
ببارید از مژه باران وابل.
از کف راد تست وابل و رش.
سحاب رأفت و باران رحمت وابل.
وابل. [ ب ِ ] ( اِخ ) مؤلف تاج العروس گوید: جد هشام بن یونس اللؤلوی المحدث ، از او حدیث کرد و حفید او اسحاق بن ابراهیم از جد خود حدیث نقل کرد و از ابوالقاسم بن النحاس المقری نقل حدیث کرده است. - انتهی. در منتهی الارب آمده : وابل ، نام جد حجاج بن یونس لؤلؤی محدث ( کذا ).
وابل. [ ب ِ ] ( اِخ ) نام قبیله ای است از عرب. ( از غیاث نقل از منتخب و صراح و لب الالباب و شرح نصاب ).
نگار من چو حال من چنین دید
ببارید از مژه باران وابل.
منوچهری.
گر چه شمسی نه ابر، عالم رااز کف راد تست وابل و رش.
سوزنی.
سپهر منصب و تمکین علای دولت و دین سحاب رأفت و باران رحمت وابل.
سعدی.
وابل. [ ب ِ ] ( اِخ ) مؤلف تاج العروس گوید: جد هشام بن یونس اللؤلوی المحدث ، از او حدیث کرد و حفید او اسحاق بن ابراهیم از جد خود حدیث نقل کرد و از ابوالقاسم بن النحاس المقری نقل حدیث کرده است. - انتهی. در منتهی الارب آمده : وابل ، نام جد حجاج بن یونس لؤلؤی محدث ( کذا ).
وابل. [ ب ِ ] ( اِخ ) نام قبیله ای است از عرب. ( از غیاث نقل از منتخب و صراح و لب الالباب و شرح نصاب ).
وابل . [ ب ِ ] (اِخ ) مؤلف تاج العروس گوید: جد هشام بن یونس اللؤلوی المحدث ، از او حدیث کرد و حفید او اسحاق بن ابراهیم از جد خود حدیث نقل کرد و از ابوالقاسم بن النحاس المقری نقل حدیث کرده است . - انتهی . در منتهی الارب آمده : وابل ، نام جد حجاج بن یونس لؤلؤی محدث (کذا).
وابل . [ ب ِ ] (اِخ ) نام قبیله ای است از عرب . (از غیاث نقل از منتخب و صراح و لب الالباب و شرح نصاب ).
وابل . [ ب ِ ] (ع ص ) بخشنده . جواد: رجل ٌ وابل . (از اقرب الموارد). || باران بزرگ قطره . (غیاث ) (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 102) (مهذب الاسماء) (دهار). باران سخت . باران تند. باران درشت قطره . رگبار، باران تند بزرگ قطره :
نگار من چو حال من چنین دید
ببارید از مژه باران وابل .
گر چه شمسی نه ابر، عالم را
از کف راد تست وابل و رش .
سپهر منصب و تمکین علای دولت و دین
سحاب رأفت و باران رحمت وابل .
نگار من چو حال من چنین دید
ببارید از مژه باران وابل .
منوچهری .
گر چه شمسی نه ابر، عالم را
از کف راد تست وابل و رش .
سوزنی .
سپهر منصب و تمکین علای دولت و دین
سحاب رأفت و باران رحمت وابل .
سعدی .
فرهنگ عمید
ویژگی باران تند و شدید.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی وَابِلٌ: باران تند و رگبار طولانی
ریشه کلمه:
وبل (۸ بار)
«وابِلٌ» از مادّه «وَبْل» به معنای باران سنگین دانه درشت است، و لذا به کارهای سخت و سنگین و مصیبت بار نیز اطلاق شده است.
اصل وَبْل چنانکه طبرسی فرموده به معنی شدت است، وابِل به معنی باران شدید و تند میباشد. در مصباح گوید: «وزبَلَ الشَّیْء:اِشْتَّدٌ» وَبیل به معنی شدید است. راغب میگوید: وَبْل وابِل بارانی است سنگین دانه و به مناسبت سنگینی به کاریکه از ضررش ترسند گویند وَبال. . مانند باغیکه در بلندی واقع است، باران تندی به آن رسیده و میوهاش را دوبرابر داده است. وابل سه بار در قرآن مجید ذکر شده است: .
ریشه کلمه:
وبل (۸ بار)
«وابِلٌ» از مادّه «وَبْل» به معنای باران سنگین دانه درشت است، و لذا به کارهای سخت و سنگین و مصیبت بار نیز اطلاق شده است.
اصل وَبْل چنانکه طبرسی فرموده به معنی شدت است، وابِل به معنی باران شدید و تند میباشد. در مصباح گوید: «وزبَلَ الشَّیْء:اِشْتَّدٌ» وَبیل به معنی شدید است. راغب میگوید: وَبْل وابِل بارانی است سنگین دانه و به مناسبت سنگینی به کاریکه از ضررش ترسند گویند وَبال. . مانند باغیکه در بلندی واقع است، باران تندی به آن رسیده و میوهاش را دوبرابر داده است. وابل سه بار در قرآن مجید ذکر شده است: .
wikialkb: وَابِل
کلمات دیگر: