کلمه جو
صفحه اصلی

کاد

فرهنگ اسم ها

اسم: کاد (پسر) (عبری)
معنی: نام پسر یعقوب ( ع )

فرهنگ فارسی

درختی است از تیر. بقولات بارتفاع ۱٠ تا ۱۵ متر که در برمه و سراندیب ( سیلان ) و نواحی خشک بنگال و همچنین در جنگلهای افریقای شرقی روییده میشود . پوست ساق. این درخت تانن فراوان دارد و برنگ قرمز قهوهیی است . گلهای آن سفیدرنگ میوهاش راست و بدون خمیدگی و مسطح و بی کرک است . بمناسبت تانن فراوانی که در پوست درخت است در دباغی از آن استفاده میکنند . از چوب این گیاه ماد. قابضی استخراج میشود بنام کاشو که علاوه بر مصارف صنعتی درتداوی بعنوان قابض و مقوی بکار میرود و در موارد اسهال و حتی خونریزیهای جزوی و رفع بوی دهان نیز استعمال میشود . کاشو بدون بو است ولی طعم آن ابتدا تند و قابض و سپس شیرین و کمی تلخ میشود و بعلاوه بزبان نمیچسبد و بزاق را نیز برنگ قرمز در نمیاورد . از کاشو ماد. قرمز رنگی بنام قرمز کاشو استخراج میکنند که قرمز مایل به تیره است و در نقاشی و رنگرزی مورد استعمال دارد کاد هندی درخت کاد خیرا درخت کاشو کهیر هندی .
نام یکی از دوازده پسر یعقوب از کنیزکی بنام فلهه

لغت نامه دهخدا

کاد.( اِ ) حرص و شره باشد. ( جهانگیری ) ( برهان ). || جایگاه تخت. ( اوبهی ، نسخه خطی متعلق به کتابخانه لغت نامه ). ظاهراً معنی «گاه » در این کتاب به کادداده شده است و بنظر میرسد لغت «کاد» که بین لغت «کلوند» و «کنند» در اوبهی ذکر شده محرف «گاه » باشد.

کاد. ( ع ص ) رنجور. ( مهذب الاسماء ). محنت کشیده و سختی دیده در طلب چیزی. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) مشقت و رنج.

کاد. ( اِخ ) نام یکی از دوازده پسر یعقوب از کنیزکی بنام فلهه. ( از حبیب السیرچ خیام ج 1 ص 59 ). اولادصلبی او ( کاد ) شش تن بودند و اعقاب ایشان به وقت شماره مذکور چهل و یکهزار و پنجاه مرد مبارز بقلم آمدو مقتدای ایشان یاساف بن اعوائیل بود. ( ایضاً ج 1 ص 76 ). این نام در تاریخ گزیده بصورتهای «حاد» و «هاده »و در تفسیر ابوالفتوح رازی بصورت «جاد» آمده است.

کاد. (اِخ ) نام یکی از دوازده پسر یعقوب از کنیزکی بنام فلهه . (از حبیب السیرچ خیام ج 1 ص 59). اولادصلبی او (کاد) شش تن بودند و اعقاب ایشان به وقت شماره ٔ مذکور چهل و یکهزار و پنجاه مرد مبارز بقلم آمدو مقتدای ایشان یاساف بن اعوائیل بود. (ایضاً ج 1 ص 76). این نام در تاریخ گزیده بصورتهای «حاد» و «هاده »و در تفسیر ابوالفتوح رازی بصورت «جاد» آمده است .


کاد. (ع ص ) رنجور. (مهذب الاسماء). محنت کشیده و سختی دیده در طلب چیزی . (ناظم الاطباء). || (اِ) مشقت و رنج .


کاد.(اِ) حرص و شره باشد. (جهانگیری ) (برهان ). || جایگاه تخت . (اوبهی ، نسخه ٔ خطی متعلق به کتابخانه ٔ لغت نامه ). ظاهراً معنی «گاه » در این کتاب به کادداده شده است و بنظر میرسد لغت «کاد» که بین لغت «کلوند» و «کنند» در اوبهی ذکر شده محرف «گاه » باشد.


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی کَادَ: نزدیک بود
معنی یَزِیغُ: منحرف شود ("کَادَ یَزِیغُ ":نزدیک بود منحرف شود)
ریشه کلمه:
کود (۲۴ بار)

پیشنهاد کاربران

نزدیک است


کلمات دیگر: