منزعه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
منزعة. [ م ِ زَ ع َ ] (ع اِ) چوبی است کفچه مانند که بدان شهد چینند. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). چوبی پهن شبیه ملعقه که همراه چیننده ٔ عسل باشد و با آن زنبورهای چسبیده به شهد را جدا کند. (از اقرب الموارد).
منزعة. [ م َ / م ِ زَ ع َ ] (ع اِ) همت . و گویند: فلان قریب المنزعة؛ ای قریب الهمة. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
منزعة. [م َ زَ ع َ ] ( ع اِ ) کمان که زه از وی دور باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بازگشت. || پایان کار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || رای و تدبیر که مرد به سوی آن بازگردد و رجوع کند. و منه : و اﷲ لتعلمن اینااضعف منزعة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || سنگی که بر آن آبکش ایستد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || شراب طیب المنزعة؛ شراب نیکومقطع شرب. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). شراب خوش آیند و گوارا. ( ناظم الاطباء ).
منزعة. [ م ِ زَ ع َ ] ( ع اِ ) چوبی است کفچه مانند که بدان شهد چینند. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). چوبی پهن شبیه ملعقه که همراه چیننده عسل باشد و با آن زنبورهای چسبیده به شهد را جدا کند. ( از اقرب الموارد ).
منزعة. [م َ زَ ع َ ] (ع اِ) کمان که زه از وی دور باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بازگشت . || پایان کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || رای و تدبیر که مرد به سوی آن بازگردد و رجوع کند. و منه : و اﷲ لتعلمن اینااضعف منزعة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سنگی که بر آن آبکش ایستد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شراب طیب المنزعة؛ شراب نیکومقطع شرب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شراب خوش آیند و گوارا. (ناظم الاطباء).