کلمه جو
صفحه اصلی

بساتین


مترادف بساتین : بستان ها، پالیزها، جالیزها، باغ ها، بوستان ها

متضاد بساتین : صحاری، بیابان ها

برابر پارسی : بوستان ها

فارسی به انگلیسی

gardens


مترادف و متضاد

بستان‌ها، پالیزها، جالیزها، باغ‌ها، بوستان‌ها ≠ صحاری، بیابان‌ها


فرهنگ فارسی

جمع بستان
( اسم ) جمع بستان بوستانها .
دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر .

فرهنگ معین

(بَ ) [ معر. ] ( اِ. ) جِ بستان ، بوستان ها.

لغت نامه دهخدا

بساتین . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر که در 54 هزارگزی شمال خاوری شادگان ، و 3 هزارگزی شمال رودخانه ٔ جراحی در دشت واقع است . منطقه ای است گرمسیر با 100 تن سکنه . آبش از رودخانه ٔ جراحی و محصولش غلات و شغل مردمش زراعت و حشم داری است . ساکنان آن از طایفه ٔ آل ابوشوکه هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


بساتین . [ ب َ ] (اِخ ) سه فرسخ میانه جنوب و مشرق عسلویه است . (فارسنامه ٔ ناصری ). دهی است از دهستان مالکی بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 84 هزارگزی جنوب خاور کنگان و دو هزارگزی جنوب شوسه ٔ سابق کنگان به لنگه در جلگه واقع است . هوایش گرم با 112 تن سکنه . آبش از چاه و محصولاتش ، غلات ، خرما و شغل مردمش ، زراعت وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


بساتین . [ ب َ] (اِ) ج ِ بستان . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (المنجد). ج ِ بستان بمعنی باغ . (دِمزن ). ج ِ لفظ بستان .باغها و بوستانها. لفظ مذکور جمع عربی است از لفظ بستان که معرب بوستان است . (فرهنگ نظام ) :
تاچون ز در باغ درآید مه نیسان
از دیدن آن تازه شود روی بساتین .

فرخی .


شاید اگر ز جسم بزندانم
کز علم درشکفته بساتینم .

ناصرخسرو.


ابر نایافته از کف جوادش تعلیم
لؤلؤافشانی بر باغ و بساتین نکند.

سوزنی .


و منازل وباغات و بساتین ایشانرا بسوزانید. (تاریخ قم ص 163). و در مساحت صیمری در باغات و بساتین مشجره ٔ معینه . (تاریخ قم ص 106).

بساتین. [ ب َ] ( اِ ) ج ِ بستان. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( المنجد ). ج ِ بستان بمعنی باغ. ( دِمزن ). ج ِ لفظ بستان.باغها و بوستانها. لفظ مذکور جمع عربی است از لفظ بستان که معرب بوستان است. ( فرهنگ نظام ) :
تاچون ز در باغ درآید مه نیسان
از دیدن آن تازه شود روی بساتین.
فرخی.
شاید اگر ز جسم بزندانم
کز علم درشکفته بساتینم.
ناصرخسرو.
ابر نایافته از کف جوادش تعلیم
لؤلؤافشانی بر باغ و بساتین نکند.
سوزنی.
و منازل وباغات و بساتین ایشانرا بسوزانید. ( تاریخ قم ص 163 ). و در مساحت صیمری در باغات و بساتین مشجره معینه. ( تاریخ قم ص 106 ).

بساتین. [ ب َ ] ( اِخ ) سه فرسخ میانه جنوب و مشرق عسلویه است. ( فارسنامه ناصری ). دهی است از دهستان مالکی بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 84 هزارگزی جنوب خاور کنگان و دو هزارگزی جنوب شوسه سابق کنگان به لنگه در جلگه واقع است. هوایش گرم با 112 تن سکنه. آبش از چاه و محصولاتش ، غلات ، خرما و شغل مردمش ، زراعت وراهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

بساتین. [ ب َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر که در 54 هزارگزی شمال خاوری شادگان ، و 3 هزارگزی شمال رودخانه جراحی در دشت واقع است. منطقه ای است گرمسیر با 100 تن سکنه. آبش از رودخانه جراحی و محصولش غلات و شغل مردمش زراعت و حشم داری است. ساکنان آن از طایفه آل ابوشوکه هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

فرهنگ عمید

بستان#NAME?


= بستان

دانشنامه عمومی

بساتین ممکن است اشاره به یکی از موارد زیر باشد:
بساتین (کنگان)
بساتین (قاهره)

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بساتین به سوره هایی گفته می شود که با «المر» شروع می شود.
سایت اندیشه قم
...

پیشنهاد کاربران

بساتین یعنی باغ ها

ریاض


کلمات دیگر: