تسدیس. [ ت َ ] ( ع مص ) شش رکن ساختن چیزی را. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). چیزی را به شکل شش گوشه ساختن و به شش جزء تقسیم کردن ( ناظم الاطباء ). شش گوشه کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || ( ع اِ ) در اصطلاح منجمان واقع شدن ستاره برج سوم از ستاره دیگر باشد. ( منتخب کشاف اصطلاحات الفنون ). باصطلاح اهل تنجیم اگر میان دو ستاره تفاوت به سه برج و یا یازده برج باشد، چنانکه قمر در حمل باشد و مشتری در جوزا، و یا آنکه قمر در جوزا باشد و مشتری در حمل و این نیم دوستی است ( از مدار ) و این را تسدیس از آن گویند که میان قمر و کوکب دیگر مفاصله شصت درجه که سدس یعنی ششم حصه فلک باشد واقع بود. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). واقع شدن ستاره ای از برج دویم از برج ستاره دیگر. ( ناظم الاطباء ). در اصطلاح احکام نجوم یکی از نظرات خمسه است. هرگاه میان دو برج یا دو کوکب سدس فلک یعنی 60 درجه فاصله باشد این حالت را تسدیس خوانند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
مه به تسدیس زحل کرده نظر با آفتاب
وصلتی کرده برسم بخردان باستان.
انوری.
به تثلیث بروج و ماه و انجم
به تربیع و به تسدیس ثلاثا.
خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 25 ).
و علامات درج و دقایق و... و تسدیس بنوشت ( سندبادنامه ص 64 ). و رجوع به نظر ( اصطلاحات نجوم ) شود.
زثورش زهره و ز خرچنگ برجیس
سعادت داده از تثلیث و تسدیس.
نظامی.
گفت وقتی چو زهره در تسدیس
با سلیمان نشسته بد بلقیس.
نظامی.