مترادف بزرگ سال : بالغ، رشید، پیر، جاافتاده، سال خورده، سال دیده، سالمند، کلان سال، مسن متضاد بزرگ سال : خردسال
بزرگ سال. [ ب ُ زُ ] ( ص مرکب ) سالخورده. مسن. معمر. بزادبرآمده. ( آنندراج ). مسن و کلانسال. ( ناظم الاطباء ). مقابل خردسال. سالمند. ( یادداشت بخط دهخدا ).