پلت
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
پلت . [ پ َ ل َ ] (اِ) قسمی ماهی خوراکی که در بحر گیلان صید میشود. این ماهی را بزبان گیلکی سَسه ِ گویند و آن با ماهی کپور تقریباً هم وزن و از حیث جثه نیزهمانند است کلمه ٔ سَس در بیشتر نقاط گیلان بمعنی «بی نمک و بی مزه » است و بعید نیست بمناسبت اینکه گوشت آن دارای طعم و مزه ای نیست این نام بدو داده شده باشد،در دهانه ٔ سفیدرود و حسن کیاده آن را پَلَت َماهی می نامند که بمعنی پولادماهی باشد. (از مقاله ٔ ماهیهای دریای خزر که نام گیلکی دارند نگارش منوچهر ستوده ).
پلت . [ پ َ ل َ ] (اِ) نام گونه ای از درخت افرا. چوب آن از تبریزی محکم تر و برای بنا بکار میرود و در جنگلهای مازندران و گیلان از آن بسیار است این کلمه در گیلان و دررودسر و رامسر و شهسوار به آسر اَنسینْی گفته میشود و در لاهیجان و دیلمان به سفیدار و در کلارستاق و گیلان به شیردار و نامهای دیگر آن گندلاش (در آستارا) و پلاس (در کوه درفک ) بستام و بسکام و بُسکم ُ (در طوالش ) و بلَس (در لاهیجان ).
پلت . [ پ ِ ] (اِخ ) نام موضعی در کیلیکیه ٔ قدیم . (ایران باستان ج 2 ص 999).
پلت . [ پْل ُ / پ ِ ل ُ ] (اِخ ) پلوتوس . از شعرای فکاهی باستانی روم . وی آثار قلمی خود را در صحنه بموقع تماشا میگذاشت و ریاست هیأتی از بازیگران را هم عهده دار بود و در اکثر بازیهای تماشاخانه شخصاً انبازی میکرد و از این راه ثروتی عظیم بدست کرد ولی اقبال وی چندان وفاداری نکرد وکار او بجائی رسید که مزدور آسیابانی شد و عاقبةالامر به شغل اول رجوع کرد. وی قریب 120 مضحکه نوشته که 20 مضحکه از آنها اکنون در دست و مشهور است که مُلیِر اکثر آنها را تقلید کرده است . مولد وی بسال 227 ق .م . و وفات در183. (قاموس الاعلام ترکی ذیل پلاوتوس ).
پلت. [ پ َ ل َ ] ( اِ ) قسمی ماهی خوراکی که در بحر گیلان صید میشود. این ماهی را بزبان گیلکی سَسه ِ گویند و آن با ماهی کپور تقریباً هم وزن و از حیث جثه نیزهمانند است کلمه سَس در بیشتر نقاط گیلان بمعنی «بی نمک و بی مزه » است و بعید نیست بمناسبت اینکه گوشت آن دارای طعم و مزه ای نیست این نام بدو داده شده باشد،در دهانه سفیدرود و حسن کیاده آن را پَلَت َماهی می نامند که بمعنی پولادماهی باشد. ( از مقاله ماهیهای دریای خزر که نام گیلکی دارند نگارش منوچهر ستوده ).
پلت. [ پ ِ ] ( اِخ ) نام موضعی در کیلیکیه قدیم. ( ایران باستان ج 2 ص 999 ).
پلت. [ پْل ُ / پ ِ ل ُ ] ( اِخ ) پلوتوس. از شعرای فکاهی باستانی روم. وی آثار قلمی خود را در صحنه بموقع تماشا میگذاشت و ریاست هیأتی از بازیگران را هم عهده دار بود و در اکثر بازیهای تماشاخانه شخصاً انبازی میکرد و از این راه ثروتی عظیم بدست کرد ولی اقبال وی چندان وفاداری نکرد وکار او بجائی رسید که مزدور آسیابانی شد و عاقبةالامر به شغل اول رجوع کرد. وی قریب 120 مضحکه نوشته که 20 مضحکه از آنها اکنون در دست و مشهور است که مُلیِر اکثر آنها را تقلید کرده است. مولد وی بسال 227 ق.م. و وفات در183. ( قاموس الاعلام ترکی ذیل پلاوتوس ).
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] = سپیدار
۱. نوعی ماهی شبیه ماهی کپور که در دریای خزر صید میشود. Δ به گیلکی سسه میگویند.
۲. [قدیمی] = سپیدار
دانشنامه عمومی
پلت در جنگلهای شمال کشور از آستارا تا مینو دشت و از جلگه تا ارتفاع ۲۰۰۰ متری از سطح دریا پراکنش دارد. بیشترین تجمع آن را می توان در شهرستان آستانه اشرفیه در زمینی به مساحت ۱۱٫۵ هکتار یافت.
ارتفاع این درخت ۳۰ متر و قطر تنهٔ آن به ۲۴۰ سانتی متر می رسد که نمونه آن در این شهرستان قابل دیدن است
زمان گلدهی فروردین- اردیبهشت است. این گونه با هدف تولید چوب و احیای عرصه های جنگلهای مخروبهٔ شمال کشور تولید می گردد. با توجه به گستردگی تاج این گونه، فاصلهٔ کاشت را ۳*۳ انتخاب می کنند این گونه می تواند پوشش تاجی خوبی ایجاد نماید. به دلیل احتیاج به رطوبت کافی در سایر نقاط کشور قابل توسعه نمی باشد.
پِلِتْ؛ در گویش گنابادی یعنی محتویات ، آنچه درون چیزی است ، داشته ها. ( این واژه معمولاً در ترکیب و به صورت خلط و پلت به کار می رود.)
گویش مازنی
۱زمین شیب دار زراعتی که خورشید به آن کم بتاید ۲مزرعه ای در ...
افرا