کلمه جو
صفحه اصلی

پلت

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- درختی از تیر. افراها که جزو تیره های نزدیک بگل سرخیان است و در سراسر جنگلهای خزر وجود دارد . برگهایش پنجه یی است گندلاش پلاس بستام بلس . ۲- سفیدار ۳- شیردار

فرهنگ معین

(پَ لَ ) ۱ - درختی از تیرة افراها که جزو تیره های نزدیک به گل سرخیان است و در سراسر جنگل های خزر وجود دارد. برگ هایش پنجه ای است ، گندلاش ، پلاس ، ستام ، بلس . ۲ - سفیدار. ۳ - شیردار.

لغت نامه دهخدا

پلت . [ پ َ ل َ ] (اِ) قسمی ماهی خوراکی که در بحر گیلان صید میشود. این ماهی را بزبان گیلکی سَسه ِ گویند و آن با ماهی کپور تقریباً هم وزن و از حیث جثه نیزهمانند است کلمه ٔ سَس در بیشتر نقاط گیلان بمعنی «بی نمک و بی مزه » است و بعید نیست بمناسبت اینکه گوشت آن دارای طعم و مزه ای نیست این نام بدو داده شده باشد،در دهانه ٔ سفیدرود و حسن کیاده آن را پَلَت َماهی می نامند که بمعنی پولادماهی باشد. (از مقاله ٔ ماهیهای دریای خزر که نام گیلکی دارند نگارش منوچهر ستوده ).


پلت . [ پ َ ل َ ] (اِ) نام گونه ای از درخت افرا. چوب آن از تبریزی محکم تر و برای بنا بکار میرود و در جنگلهای مازندران و گیلان از آن بسیار است این کلمه در گیلان و دررودسر و رامسر و شهسوار به آسر اَنسینْی گفته میشود و در لاهیجان و دیلمان به سفیدار و در کلارستاق و گیلان به شیردار و نامهای دیگر آن گندلاش (در آستارا) و پلاس (در کوه درفک ) بستام و بسکام و بُسکم ُ (در طوالش ) و بلَس (در لاهیجان ).


پلت . [ پ ِ ] (اِخ ) نام موضعی در کیلیکیه ٔ قدیم . (ایران باستان ج 2 ص 999).


پلت . [ پْل ُ / پ ِ ل ُ ] (اِخ ) پلوتوس . از شعرای فکاهی باستانی روم . وی آثار قلمی خود را در صحنه بموقع تماشا میگذاشت و ریاست هیأتی از بازیگران را هم عهده دار بود و در اکثر بازیهای تماشاخانه شخصاً انبازی میکرد و از این راه ثروتی عظیم بدست کرد ولی اقبال وی چندان وفاداری نکرد وکار او بجائی رسید که مزدور آسیابانی شد و عاقبةالامر به شغل اول رجوع کرد. وی قریب 120 مضحکه نوشته که 20 مضحکه از آنها اکنون در دست و مشهور است که مُلیِر اکثر آنها را تقلید کرده است . مولد وی بسال 227 ق .م . و وفات در183. (قاموس الاعلام ترکی ذیل پلاوتوس ).


پلت. [ پ َ ل َ ] ( اِ ) نام گونه ای از درخت افرا. چوب آن از تبریزی محکم تر و برای بنا بکار میرود و در جنگلهای مازندران و گیلان از آن بسیار است این کلمه در گیلان و دررودسر و رامسر و شهسوار به آسر اَنسینْی گفته میشود و در لاهیجان و دیلمان به سفیدار و در کلارستاق و گیلان به شیردار و نامهای دیگر آن گندلاش ( در آستارا ) و پلاس ( در کوه درفک ) بستام و بسکام و بُسکم ُ ( در طوالش ) و بلَس ( در لاهیجان ).

پلت. [ پ َ ل َ ] ( اِ ) قسمی ماهی خوراکی که در بحر گیلان صید میشود. این ماهی را بزبان گیلکی سَسه ِ گویند و آن با ماهی کپور تقریباً هم وزن و از حیث جثه نیزهمانند است کلمه سَس در بیشتر نقاط گیلان بمعنی «بی نمک و بی مزه » است و بعید نیست بمناسبت اینکه گوشت آن دارای طعم و مزه ای نیست این نام بدو داده شده باشد،در دهانه سفیدرود و حسن کیاده آن را پَلَت َماهی می نامند که بمعنی پولادماهی باشد. ( از مقاله ماهیهای دریای خزر که نام گیلکی دارند نگارش منوچهر ستوده ).

پلت. [ پ ِ ] ( اِخ ) نام موضعی در کیلیکیه قدیم. ( ایران باستان ج 2 ص 999 ).

پلت. [ پْل ُ / پ ِ ل ُ ] ( اِخ ) پلوتوس. از شعرای فکاهی باستانی روم. وی آثار قلمی خود را در صحنه بموقع تماشا میگذاشت و ریاست هیأتی از بازیگران را هم عهده دار بود و در اکثر بازیهای تماشاخانه شخصاً انبازی میکرد و از این راه ثروتی عظیم بدست کرد ولی اقبال وی چندان وفاداری نکرد وکار او بجائی رسید که مزدور آسیابانی شد و عاقبةالامر به شغل اول رجوع کرد. وی قریب 120 مضحکه نوشته که 20 مضحکه از آنها اکنون در دست و مشهور است که مُلیِر اکثر آنها را تقلید کرده است. مولد وی بسال 227 ق.م. و وفات در183. ( قاموس الاعلام ترکی ذیل پلاوتوس ).

فرهنگ عمید

۱. نوعی ماهی شبیه ماهی کپور که در دریای خزر صید می شود. &delta، به گیلکی سسه می گویند.
۲. [قدیمی] = سپیدار

۱. نوعی ماهی شبیه ماهی کپور که در دریای خزر صید می‌شود. Δ به گیلکی سسه می‌گویند.
۲. [قدیمی] = سپیدار


دانشنامه عمومی

پلت، سیاه پلت، بَلَس، بَسکم (نام علمی: Acer velutinum) نام یک گونه از سردهٔ افرا است.Acer insigne Boiss. & Buhse Acer insigne var. glabrescens Boiss. & Buhse Acer insigne f. glabrescens (Boiss. & Buhse) Schwer. Acer insigne var. longiloba Bornm. Acer insigne var. obtusiloba Freyn & Sint. Acer insigne f. perckense Schwer. Acer insigne var. van-volxemii (Mast.) Pax Acer insigne var. velutinum (Boiss.) Boiss. & Buhse Acer insigne f. velutinum (Boiss.) Bornm. Acer pseudoplatanus var. van-volxemii (Mast.) Wesm.Acer pulchrum G.NicholsonAcer van-volxemii Mast.
پلت در جنگلهای شمال کشور از آستارا تا مینو دشت و از جلگه تا ارتفاع ۲۰۰۰ متری از سطح دریا پراکنش دارد. بیشترین تجمع آن را می توان در شهرستان آستانه اشرفیه در زمینی به مساحت ۱۱٫۵ هکتار یافت.
ارتفاع این درخت ۳۰ متر و قطر تنهٔ آن به ۲۴۰ سانتی متر می رسد که نمونه آن در این شهرستان قابل دیدن است
زمان گلدهی فروردین- اردیبهشت است. این گونه با هدف تولید چوب و احیای عرصه های جنگلهای مخروبهٔ شمال کشور تولید می گردد. با توجه به گستردگی تاج این گونه، فاصلهٔ کاشت را ۳*۳ انتخاب می کنند این گونه می تواند پوشش تاجی خوبی ایجاد نماید. به دلیل احتیاج به رطوبت کافی در سایر نقاط کشور قابل توسعه نمی باشد.

پِلِتْ؛ در گویش گنابادی یعنی محتویات ، آنچه درون چیزی است ، داشته ها. ( این واژه معمولاً در ترکیب و به صورت خلط و پلت به کار می رود.)


گویش مازنی

/pelat/ زمین شیب دار زراعتی که خورشید به آن کم بتاید - مزرعه ای در مغرب بالا جاده ی کردکوی & افرا

۱زمین شیب دار زراعتی که خورشید به آن کم بتاید ۲مزرعه ای در ...


افرا


پیشنهاد کاربران

به ضم پ و ل در لهجه محدوده ازغندِ مهولات ( خراسان رضوی ) صفتی است برای وضعیتی مغرورانه از نشستن یا ایستادن اشخاص

نام درختی جنگلی در گیلان، سرخ پلت، سفیدپلت.


کلمات دیگر: