کلمه جو
صفحه اصلی

خیلخانه

فرهنگ فارسی

خاندان، دودمان، طایفه
( اسم ) خاندان دود مان طایفه .

فرهنگ معین

(خِ نِ ) [ ع - فا. ] (اِمر. ) خاندان ، دودمان ، طایفه .

لغت نامه دهخدا

خیلخانه. [ خ َ / خ ِ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) خاندان. دودمان. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) : سلطان... را که مستوفی بود هم در آن کوشک بفرمود گرفتن و چون هر دو را موقوف کردند بنه و خزانه و خیلخانه بغارتیدند. ( راحةالصدور راوندی ). و در سرای سلطان بجانب شرقی متاع تجار و رخت لشکریان بود جمله رجاله بغارتیدند و لشکری که بر جانب غزنی بودند جمله در سلاح رفته و صف کشیدند و خیلخانه نگاه می داشتند و سلطان در سرای سعدالدوله با ده پانزده نفر جاندار مانده بود. ( راحة الصدور راوندی ). لشکر قصد خیمه مجدالملک کردند او بگریخت و در نوبتی سلطان آمد خیلخانه او بغارتیدند و بسلطان پیغام دادند که او را بدست ما بازده. ( راحةالصدور راوندی ).
همه ملک عجم خزانه من
در عرب مانده خیلخانه من.
نظامی.
و آنکه را پادشه بیندازد
کسش از خیلخانه ننوازد.
سعدی.

فرهنگ عمید

۱. محل اقامت خدم وحشم در خانه.
۲. اقامتگاه سپاهیان.
۳. خاندان، دودمان، طایفه: همه ملک عجم خزانهٴ من / در عرب مانده خلیخانهٴ من (نظامی۴: ۵۸۵ ).

دانشنامه عمومی

خیل خانه محله ای که توسط کریم خان زند برای کنترل فحشا در شیراز ساخته شد . نویسنده کتاب رستم التواریخ در کتاب خود اینچنین می نویسد :
ملافاطمه
به قدر پنج ، شش هزار از زنان ماهروی گل رخسار مشکین موی دلربای خوش اطوار ، همه خوش آواز و رقاص و جمله رامشگر عام وخاص ، در آن خرابات خوش و خیل دلکش جای دادند و میخانه های طرب بخش جان فزای دلگُشا ، در آن ولایت با لطف و صفا ساختند و شاه وشان گردنکش و بهادران با کشمکش و سرهنگان سلطنت طلب ، و گردان با حسب و نسب را شب و روز مقید باده کشی و شاهدبازی و مشغول به شغل مجلس آرایی و محفل پردازی نمود و چنان گرو شیفته ی این اطوار گردیدند که یار و دیار خود را فراموش و با شاهد غفلت هم آغوش گشتند و آن وکیل دولتمند کاردان و قاطبه خلایق و مصلحین آن زمان از شر اهل فساد و از گزند ارباب فساد محفوظ و آسوده گردیدند .
پس از مرگ کریم خان ، زکی خان زند ظاهراً به قصد عوام فریبی روسپی خانه ها و میخانه های خیل خانه را خراب و ویران نمود .

پیشنهاد کاربران

گنج خانه، خزانه :
روا مدار که سلطان ندیده هیچ گناه ز خیلخانه براند گدای مسکین را ( خواجوی کرمانی )
مگر حلال نباشد که بندگان ملوک ز خیلخانه برانند بی نوایی را ( سعدی )
پاس شب را ز خیلخانه خاص تویی امشب یتاقدار خلاص ( نظامی )


کلمات دیگر: