غرامت , پرداخت مجدد
تسدید
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - استوار کردن محکم کردن . ۲- راست گردانیدن راست و درست کردن . ۳- صواب جستن . جمع : تسدیدات .
توفیق دادن . توفیق و صواب و سداد دادن کسی را .
توفیق دادن . توفیق و صواب و سداد دادن کسی را .
فرهنگ معین
(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) استوار کردن .
لغت نامه دهخدا
تسدید. [ ت َ ] ( ع مص ) توفیق دادن. ( تاج المصادر بیهقی ). توفیق صواب و سداد دادن کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نیکو کردن و توفیق صواب و سداد دادن خدا کسی را در قول و عمل. ( از متن اللغة ). توفیق دادن و ارشاد کردن کسی را بر سداد یا در صواب در کردار و گفتار. ( از اقرب الموارد ). ارشاد کردن کسی را به صواب. ( از المنجد ) : و از ایزد تعالی امداد توفیق و تسدید خواهیم. ( سندبادنامه ص 30 ). || راست گردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). راست کردن. ( دهار ). راست و درست کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). راست و درست نمودن و درستی و استواری. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || راست کردن نیزه و در طول نهادن آنرا، خلاف تعریض. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تسدید رمح ؛ تقویم آن. ( از متن اللغة ) ( از المنجد ): سَدَّدَ الرمح و نحوه ُ؛ قَوَّمَه ُ و هو خلاف عرضه ُ. ( اقرب الموارد ). || راست کردن تیر را بسوی شکار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). || توفیق صواب یافتن و صواب جستن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). طلب سداد کردن کسی در اعمال خود. ( از متن اللغة ). || میانه راه رفتن در قول و فعل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || آموختن نضال کسی را. || راندن شتر را به هر جای سبز و خرم و صاف و هموار. || اصلاح کردن رخنه و تَرَک چیزی. || نیک عمل کردن در مال خود. ( از متن اللغة ).
فرهنگ عمید
۱. استوار کردن.
۲. راست ودرست کردن، راست گردانیدن.
۳. کسی را به صواب و سداد راهنمایی کردن.
۲. راست ودرست کردن، راست گردانیدن.
۳. کسی را به صواب و سداد راهنمایی کردن.
کلمات دیگر: